گفتگو درباره واژه گزارش تخلف زباء نویسه گردانی: ZBAʼ زباء. [ زَب ْ با ] (اِخ ) چشمه ای است بیمامه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقة ۞ از آن نوشیده اند. (تاج العروس ). چشمه ای است در یمامه و خضرمه و صعفوقه ٔ آل حفصة از آن آب میبرند. (از معجم البلدان ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه واژه معنی زبا زبا. [ زَب ْ با ] (اِخ ) لغتی است در زباء. لقب ملکه ٔ روم . ۞ (تاج العروس ). رجوع به زباء شود. ظباء ظباء. [ ظِ ] (ع اِ) ج ِ ظبی . آهوان : دروازه ها دربستند، چون دانستند که مقاومت ظباء با شیران شکاری میسر نباشد. (جهانگشای جوینی ). ظباء ظباء. [ ظُ ] (اِخ ) نام وادیی است در تهامه . و نیز نام جایی است . رجوع به معجم البلدان یاقوت شود. ضباء ضباء. [ ض َب ْ با ] (اِخ ) جایگاهی است . (معجم البلدان ). ضباء ضباء. [ ض َب ْءْ ] (ع مص ) ضُبوء. دوسیدن بزمین . || برچفسانیدن کسی را بزمین . || پنهان شدن . پنهان شدن تا بفریبد کسی را. || برآمدن . بلن... ضبا ضبا. [ ض َ] (ع اِ) درختی است شبیه به بلوط. (مخزن الادویه ). ضبع ضبع. [ ض ِ ] (ع اِ) پناه جای . || جانب . || ناحیه . (منتهی الارب ). ضبع ضبع. [ ض ُ ] (ع اِ) ج ِ ضَبُع. (منتهی الارب ). ضبع ضبع. [ ض ُ ] (ع اِ) پناه جای . || جانب . || ناحیه . (منتهی الارب ). ضبع ضبع. [ ض َ ] (ع اِ) ج ِ ضَبعة. (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود