اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زراه

نویسه گردانی: ZRʼH
زراه . [ زَ ] (اِ) مطلق دریا را گویند و به عربی بحر خوانند. (برهان ). دریا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). دریا و بحر. (ناظم الاطباء). اوستائی «زرایه » ۞ (دریا)، پهلوی «زره »، ۞ بلوچی «زیرا» ۞. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ذرعة. [ ذُ ع َ ] (ع اِ) ذریعة. وسیله ٔ دست آویز و آنچه بدو بدیگری پیوندند. سبب .
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن شریک . نام یکی از قتله ٔ حسین بن علی ، سیدالشهداء علیهماالسلام است . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 247 شود.
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن کعب (442 - 510 م .).ملقب به ذونواس الحمیری از ملوک یمن در جاهلیت . گویند او همان صاحب الأخدود قرآن کریم است ،...
ذراءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) سپیدی که پدید آید در سر. (مهذب الاسماء).
ضرعة. [ ض َ رَ ع َ ] (ع ص ) رام . || متواضع. || خوار و حقیر. (منتهی الارب ).
ضراءة. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) آزمند و حریص گردیدن . (منتهی الارب ).
جل ذراه . [ ج َل ْ ل َ ذَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) خدای بلندرتبه . رجوع به ذرا شود. (از یادداشت های دهخدا).
ابن زرعه . [ اِ ن ُ زُ ع َ ] (اِخ ) ابوعلی عیسی بن اسحاق بن زرعه بن مرقس بن زرعةبن یوحنا. با ابن الندیم صاحب الفهرست معاصر بوده . او از مبرز...
ربیعةبن زرعة. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ زَ ع َ ] (اِخ ) حضرمی ... از صحابه ٔ حضرت رسول بود و ابوسعیدبن یونس گفته او در فتح جنگ مصر حاضر بود. (از الاصابة...
ابن ابی زرعه ٔ دمشقی . [ اِ ن ُ اَ زُ ع َ ی ِ دِ م َ ] (اِخ ) مقتول به سال 300 هَ .ق . شعر او پنجاه ورقه است . (ابن الندیم ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.