اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زرعه

نویسه گردانی: ZRʽH
زرعه . [ ] (اِخ ) نام قریه ای از بلاد حوران نزدیک قریه ٔ صنمین چون از دمشق به حجاز روند. (ابن بطوطه ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ضراح . [ ض ِ ] (ع مص ) لگد زدن . (منتهی الارب ).
ضراح . [ ض َ ح ِ ] (ع اِ فعل ) اَضرح . دور کن و بینداز. (منتهی الارب ).
ضراح . [ ض ُ ] (اِخ ) خانه ای است در آسمان چهارم . (دهار) (مهذب الاسماء). بیت المعمور که قبله ٔ ملائکه است در آسمان چهارم . (منتخب اللغات ). ...
ضراح . [ ض َرْ را ] (اِخ ) از اعلام است . (منتهی الارب ).
ذراءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) سپیدی که پدید آید در سر. (مهذب الاسماء).
ضراءة. [ ض َ ءَ ] (ع مص ) آزمند و حریص گردیدن . (منتهی الارب ).
جل ذراه . [ ج َل ْ ل َ ذَ ] (ع جمله ٔ فعلیه ) خدای بلندرتبه . رجوع به ذرا شود. (از یادداشت های دهخدا).
کرخ زراه . [ ک َ زَ ] (اِ) پیاده که مقابل سوار است . (برهان ) (آنندراج ). کرخ زرده . (صحاح الفرس ). و من گمان میکنم که هر دو مصحف است . (یا...
زراه اکفوده . [ زَ اَ دِ ] (اِخ ) دریای خزر باشد چه اکفوده نام آن دریا است ، همچو دریای عمان و دریای قلزم و امثال آن . (برهان ). دریای اسکون...
ربیعةبن زرعة. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ زَ ع َ ] (اِخ ) حضرمی ... از صحابه ٔ حضرت رسول بود و ابوسعیدبن یونس گفته او در فتح جنگ مصر حاضر بود. (از الاصابة...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.