اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

زن

نویسه گردانی: ZN
زن . [زُ ] (اِ) گیاهی است که آن را دو سر گویند و در میان زراعت گندم و جو روید. (برهان ). قسمی غله که دوسر نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
سخن زن . [ س ُ خ َ زَ ] (نف مرکب ) شاعر. (انجمن آرا) (آنندراج ). کنایه از شاعر و قصه خوان و سخن گزار. (برهان ). || سخن فهم . (برهان ). صاحب فهم ...
سفت زن . [ س ُ زَ ] (نف مرکب ) اسب سفت زن ؛ آنکه دست او از طرف شانه لنگد : سفت زن اسب که از شانه ٔاو در رفتن هر زمان آید در گوش دگرگون دست...
سکه زن . [ س ِک ْ ک َ / ک ِ زَ ] (نف مرکب ) ضرابی و کسی که پول رایج را سکه میکند. سکه زننده . ضراب . (ناظم الاطباء) : من سکه زنم بقالبی خوب...
رباب زن . [ رَزَ ] (نف مرکب ) رباب نواز. چنگزن . که رباب را بنوازد. که رباب را بزند: عَوّاد؛ رباب زن . (منتهی الارب ).
زخمه زن . [ زَ م َ / م ِ زَ ] (نف مرکب ) زخمه زننده . نوازنده ٔ سازهایی از قبیل رباب و بربط. ساز زن . رجوع به زخمه زدن شود : زخمه بر ابریشم ...
سیلی زن . [ زَ ] (نف مرکب ) سیلی زننده : گفت سیلی زن سوءالی میکنم پس جوابم گوی و آنگه می زنم .مولوی .
سینه زن . [ ن َ / ن ِزَ ] (نف مرکب ) کسی که در عزا و مصیبت بر سینه ٔ خودمیزند و نوحه گری مینماید. (ناظم الاطباء). آنکه در ایام عزاداری در جزو...
شانه زن . [ ن َ / ن ِ زَ ] (نف مرکب ) پیراینده ٔ موها بشانه است . (از بهار عجم ). کسی که شانه میکند و مویهارا پرداز مینماید. (ناظم الاطباء). خوا...
دستک زن . [ دَ ت َ زَ ] (نف مرکب ) دستک زننده . مطرب و سازنده و سرودگوی و خواننده . (برهان ). مطرب و سازنده . (آنندراج ). مطرب و رقاص و نغمه و...
دمبک زن . [ دُ ب َ زَ ] (نف مرکب ) دمبک زننده . نوازنده ٔ دمبک . رجوع به دمبک و تنبک شود.
« قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۲۶ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.