زیاد
نویسه گردانی:
ZYAD
زیاد. (اِخ ) ابن احمد الکاملی ، فخرالدین . از امراء دولتهای مجاهدیه و افضلیه ٔ یمن بود. همراه مجاهد به مصر رفت . خزرجی گوید وی در زمان خود سیدالامراء بود و نمی توان کسی را با وی برابر دانست و یاقیاس کرد. وی در مقابل پیش آمد سریعالنهضه و دلیر و جوانمرد و عادل و نسبت به مردم مهربان بود و کافه ٔ مردم او را دوست میداشتند. در سال 775 هَ . ق . بطور ناگهانی و پنهانی در یمن کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
زیاد. (اِخ ) ابن یونس بن سعیدبن سلامة، مکنی به ابوسلامة الاسکندرانی . او یکی از حضارمه ٔ مصر بود. بر نافع قرائت کرده و از ابوالغصن ثابت و ما...
زیاد. (اِخ ) ابوالسکن . تابعی است . رجوع به ابوالسکن شود.
زیاد. (اِخ ) ابوالعلاء. مولی بنی کلاب . تابعی است . رجوع به ابوالعلاء شود.
زیاد. (اِخ ) ابورشدین . رجوع به ابورشدین شود.
زیاد. (اِخ ) ابوعمرو. رجوع به ابوعمرو شود.
زیاد. (اِخ ) ابولاس الخزاعی . رجوع به ابولاس شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: چندان candān، وسناد vasnād، فروات farvāt (دری: farvat)، بسیار besyār، فرایسته farāyeste، فراوان farāvān (دری) گر...
آل زیاد. [ ل ِ ] (اِخ ) اولاد زیادبن ابیه که معاویةبن ابی سفیان او را بپدر خویش ابوسفیان ملحق ساخت ، و در دواوین و انساب ، او و فرزندانش را ...
ام زیاد. [ اُم ْ م ِزِ ] (ع اِ مرکب ) عصیده . (المرصع). نوعی از حلوا.
ام زیاد. [ اُم ْ م ِ زِ ] (اِخ ) اشجعیه ... از زنان صحابی بوده و حدیثی از وی روایت شده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 235 شود.