زیاد
نویسه گردانی:
ZYAD
زیاد. (اِخ ) ابن احمد الکاملی ، فخرالدین . از امراء دولتهای مجاهدیه و افضلیه ٔ یمن بود. همراه مجاهد به مصر رفت . خزرجی گوید وی در زمان خود سیدالامراء بود و نمی توان کسی را با وی برابر دانست و یاقیاس کرد. وی در مقابل پیش آمد سریعالنهضه و دلیر و جوانمرد و عادل و نسبت به مردم مهربان بود و کافه ٔ مردم او را دوست میداشتند. در سال 775 هَ . ق . بطور ناگهانی و پنهانی در یمن کشته شد. (از اعلام زرکلی ).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
زیاد الحارثی . [ دُل ْ رِ ] (اِخ )ابوالادبر. تابعی است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زیاد الکلابی . [ دُل ْ ک َ ] (اِخ ) از اوست کتاب النوادر. (ابن الندیم ، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن انس بن دیان بن قطن بن زیادبن حارث بن مالک بن ربیعةبن کعب بن حارث حارثی ... رجوع به ربیع حارثی و حب...
ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن سلامةبن قیس قضاعی سپس تُوَیلی . چابکسوار نامدار معروف به اعرج . او را اشعاری نغز از دوره ٔ جاهلیت بود ...
ربیعبن زیاد. [ رَ ع ِ ن ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بن سفیان بن ناشب عبسی . یکی از بزرگان و نوابغو شجاعان دوران جاهلیت عرب بود. او را کامل نیز می ...
طارق بن زیاد (تولد 76 هجری برابر با 670 میلادی) سردار مسلمان که در زمان ولید ابن عبدالملک اسپانیا را گود و جبلالطارق نام از او دارد. او که در سال 720...
ربیعةبن زیاد. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) گویند نام او ربیع و کنیت او ابن ابی یزید سلمی بود. حدیث «الغبار ذریرة الجنة» از وی روایت شده است . (از...
بی کم و زیاد. [ ک َ م ُ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) بدون زیاده و نقصان . بدون عیب . کاملاً و بالتمام . درست و صحیح . (ناظم الاطباء).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.