سالم
نویسه گردانی:
SALM
سالم . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عمربن الخطاب القرشی العدوی . یکی از فقهای هفتگانه مدینه و از سادات و تابعان و علما و ثقات آنها بوده و در مدینه وفات یافته است . (زرکلی ج 1 ص 354). مادر وی یکی از دختران یزدجرد شهریار از صبایای عجم بود که او را بعبداﷲبن عمر رضی اﷲ عنه دادند و این فرزند از او بدنیا آمد. ابوسلمة الدوسی از او نقل احادیث و حکایت میکند. رجوع به فهرست عقد الفرید و رجوع به فهرست عیون الاخبار شود. در ص 127 سیرة عمربن عبدالعزیز سوء ظنی از سالم بن عمربن عبدالعزیز نقل شده است که از پدرش عبداﷲبن عمر نقل حدیث میکند. رجوع به التهذیب ج 3 ص 436 شود.
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
سالم ترکمان . [ ل ِ م ِ ت ُ ک َ ] (اِخ ) اسم او محمود بیک از مشاهیر و معاریف ترکمان است شخصی بسیار آرمیده و خوشرفتار و مصاحب بود. بشعر شهرت ...
سالم سمرقندی . [ ل ِ م ِ س َ م َ ق َ ] (اِخ ) از مشاهیر شعرا و علما است . او از ملازمان الغبیک و بسیار بی پروا بود و به این سبب از سمرقند اخراج ...
ابن سالم کاتب . [ اِ ن ُ ل ِ م ِ ت ِ ] (اِخ ) یکی از ایرانیان ناقل و مترجم از فارسی . (لکلرک ج 1 ص 280).
ابراهیم بن سالم نیشابوری . [ اِ م ِ ن ِ ل ِ م ِ ] (اِخ ) از محدثین ، و احمدبن حفص بن عبداﷲ از او روایت کند.
ثالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثلم .