سراء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SRʼʼ
    
							
    
								
        سراء. [ س َ ] (ع  مص ) (از «س رو») جوانمرد گردیدن  و سخی  شدن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  مهتر گردیدن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سرا. [ س َ ] (اِخ ) در ساحل  نهر اتل  است  و نهر اتل  بصحراء قفچق  است  و سرا برساحل  آن  است . (ابن  بطوطه ، از یادداشت  بخط مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سرا. [ س َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  تورجان  بخش بوکان  شهرستان  مهاباد واقع در 19 هزارگزی  جنوب  بوکان  در مسیر شوسه ٔ بوکان  به  سقز. هوای  آن  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثراء. [ ث َ ] (ع  اِمص ) بسیاری  مال . توانگری . دارائی : انه  لذوثراء؛ أی  لذو عدد و کثرةمال .  ||  (مص ) توانگر شدن .  ||  بسیار شدن .  ||  افزودن ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صراء. [ ص َ ] (ع  اِ) ج ِ صرایة است . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صراء. [ ص َرْ را ] (ع  ص ) صخرةٌ صراء؛ سنگ  سخت . (منتهی  الارب ). صماء. (قطر المحیط).  ||  حیةٌ صراء؛ مار که  دوا نپذیرد. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صراء. [ ص ُرْ را ](ع  اِ) ج ِ صاری . (منتهی  الارب ). رجوع  به  صاری  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثرا. [ ث ِ ] (اِخ )جائی  است  بین  رویثة و صفراء در پائین  وادی  حی . یوم  ذی ثرا؛ نام  یکی  از جنگهای  عرب  است . (مراصد الاطلاع ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سرع . [ س َ / س ِ ] (ع  اِ) شاخ  تر رَز بدانجهت  که  نازک  میشود.  ||  شاخ  تر از هر درخت  که  باشد. (منتهی  الارب ) (اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ثرع . [ ث َ ] (ع  مص ) طفیلی  شدن  قوم  را.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صرع . [ ص َ / ص ِ ] (ع  مص ) افکندن . (ترجمان  جرجانی ) (دهار). بیوکندن . (زوزنی ). بر زمین  افکندن  کسی  را. (منتهی  الارب ). افتادن و از پای  درآمدن...