سراء
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SRʼʼ
    
							
    
								
        سراء. [ س َ ] (ع  مص ) (از «س رو») جوانمرد گردیدن  و سخی  شدن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).  ||  مهتر گردیدن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۶ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صرع . [ ص َ ] (ع  اِ) مثل  و مانند.  ||  مقابل  و برابر: هو صرع  کذا؛ ای  حذاؤه .  ||  لنگه ٔ چیزی .  ||  بامداد و شبانگاه ، یعنی  از بامداد تا زوال ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صرع . [ ص َ ] (ع  اِ) بیماری  تناوبی  که  با اختلاجات  و تشنجات  همراه  است  و حس  و شناسائی  فوراً و کاملا در آن  مفقود میگردد. (ناظم  الاطباء). اپیل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صرع . [ ص ُ رُ ] (ع  اِ) ج ِ صروع . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صرع . [ ص ُ ] (ع  اِ) ج ِ صریع. (منتهی  الارب ).  ||  دهانه ٔ اسب . (دزی  ج  1 ص  827).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صرع . [ ص ِ ] (ع  اِ) مرد کشتی گیر.  ||  تاه  رسن . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بیماری صَرع یا اپیلپسی(به انگلیسی: epilepsy) در نورولوژی به حالتی گفته میشود که شخص٬ بدون عامل برانگیزاننده خاصی مثل افت قند خون، تب، کمبود کلسیم و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        هم سرا.[ هََ س َ ] (ص  مرکب ) هم خانه . رجوع  به  هم سرای  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        آن سرا. [ س َ ] (اِ مرکب ) آن سرای . آخرت . سرای  دیگر. عُقبا. مقابل  این سرای ، دنیا : پناه  روانست  دین  از نهادکلید بهشت  و ترازوی  داددرِ رستگاری ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جشن سرا. [ج َ س َ ] (اِخ ) قریه ای  است  از قرای  ایچرود زنجان  قدیم النسق  ملکی  خورده  (کذا) مالک ، هوایش  ییلاق ، زراعتش  دیمی  و آبی  است . این  ق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        جنگ سرا. [ ج َ س َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  حومه ٔ بخش  رامسر شهرستان  تنکابن ، دارای  430 تن  سکنه . آب  آن  از چشمه  و محصول  آن  لبنیات  و چای . شغ...