سفی ً
نویسه گردانی:
SFY
سفی ً. [ س َ فَن ْ ] (ع مص ) بیخرد گردیدن . || شکافته شدن دست . بهاین معنی [ س َف ْی ] است . || کم موی شدن پیشانی است . || (اِ) خاک بادبرده . || مرد سبک و بی خرد. || لاغری . || خاک . خاک گور. || خارگیاه بهمئی ؟ یا عام است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || گیاه خاردار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
صفی الدین یزدی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ ی َ ] (اِخ ) شاعری است . صاحب لباب الالباب آرد: صفی یزدی که بصفای دل و خاطر خورشید را طعنه زدی و پیوسته...
صفی الدین الحی . [ ص َ یُدْ دی ؟ ] (اِخ ) در مجالس النفائس نام وی چنین ثبت شده لیکن ظاهراً وی همان شیخ صفی الدین ابحی است . چنانکه مصحح...
صفی الدین بستی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ ب ُ ] (اِخ ) هدایت درمجمع الفصحا آرد: خواجه ٔ نامدار و فاضل عالیمقدار شاعر پخته طبع شیرین گفتار فصاحت شعار بشیو...
حسن آباد صفی آباد. [ ح َ س َ دِ ص َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد در یکهزارگزی جنوب کشف رود. جلگه و معتدل است . ...
صفی الدین اردبیلی . [ ص َ یُدْ دی ن ِ اَ دَ ] (اِخ ) جد سلاطین صفویه است . حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده آرد: وی مردی صاحب وقت بود و قبولی ع...
خانقاه صفی علیشاه . [ ن َ / ن ِ هَِ ص َ ع َ ] (اِخ ) نام خانقاهی است که پیروان صفی علیشاه ، صوفی معروف اواخر دوره ٔ قاجار، در بقعه ٔ او بتهران...
صفی قلی خان بالاوند پسر باله خان دوم جد خاندان اسفندیاری بالاوند در دوره زندیه بود. پس از درگذشت باله خان دوم جانشین وی شد، باله خان دوم و صفی قلی خان...