سمور. [ س َ ] (اِ)
۞ پستانداری از رده ٔ گوشتخواران
۞ که تیره ٔ خاصی بنام تیره ٔ سموریان را بوجود می آورد. این جانور دارای قدی کوچک و پاهای کوتاه و انگشت رو است و بدنش باریک و کشیده و پوستش نرم و از گوشتخواران کامل است . محل زندگی حیوان مذکور بیشتر اروپای مرکزی و آسیاست . قدش درحدود
70 سانتیمتر و موهایش خاکستری تیره است و دارای لکه های سفید در زیر گردن میباشد. پوزه اش باریک ولی کشیده نیست . جانوری است که شبها جهت شکار از لانه اش خارج میشود و به لانه های مرغان و کبوتران حمله میکند و با بی رحمی شدید آنها را میکشد. مشهور است بقدری پرندگان اهلی را میکشد که از خون آنها گیج و مست میشود. (فرهنگ فارسی معین ). پهلوی سیمور
۞ . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). جانوری است از قسم روباه که پوستش سرخ مایل بسیاهی و تیرگی باشد. از پوستش پوستینها سازند و پوست حیوان مذکور رانیز سمور گویند. (غیاث ) (آنندراج ). جانوری است معروف که از پوست آن پوستین سازند. (برهان )
: روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامه شان عفه سموریشان کلاه .
رودکی .
و از این ناحیت [ تغزغز ]مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع و موی سنجاب و سمور و قاقم و فنک و سبیحه . (حدود العالم ).
چو سنجاب و قاقم چو روباه گرم
چهارم سمور است کش موی نرم .
فردوسی .
لباس من به بهاران ز توزی و قصب است
به تیرماه خز قیمتی و قز و سمور.
فرخی .
ای کرده خویشتن بجفا و ستم سمر
تا پوستین فنک بودت بادبان سمور.
اسدی .
نبینی که هر شب سحرگه هنوز
دواج سمور است بر کوهسار.
ناصرخسرو.
همی تا سمور است وسنجاب چین
جز از آن نپوشد کسی پوستین .
ناصرخسرو.
پوستین سمور سینه و جگر و گرده را گرم دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
ای که پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور
آنکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر.
نظام قاری .
-
کلاه سمور ؛ کلاهی که از پوست سمور سازند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
امثال :
شب گربه سمور می نماید .
|| جندبیدستر. (فرهنگ فارسی معین ).