گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شأف نویسه گردانی: ŠAF شأف . [ ش َءْف ْ ] (ع مص ) دشمن شدن . (مصادر زوزنی ص 390). رجوع به شآفه و شأفه در این معنی شود. || بجکیدن ۞ بن ناخن . (مصادر زوزنی ص 390). || ریش بر آمدن از کف پای . (مصادر زوزنی ص 390). رجوع به شآفة و شأفه شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی شأف شأف . [ ش َءْف ْ ] (ع اِ)اهل و دارایی ؛ شأفة الرجل ؛ هی اهله و مالُه . (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شأفة در این معنی شود. شأف شأف . [ ش َءْف ْ ] (ع اِمص ) فساد و تباهی در ریش چنان که به نشود. (منتهی الارب ). شأف الجرح ؛ فساده حتی لا یکاد یبراء. (اقرب الموارد). رجو... شاف شاف . (اِ) پنبه که بدارو ترکرده بر چشمان نهند دفع رمد را. (شرفنامه ٔ منیری ). دارویی که بمیل در چشم کشند. (آنندراج ) : تیره چشمان روان ریگ ... شعف شعف . [ ش َ ] (ع مص ) شیفته کردن دوستی کسی دل کسی را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن . (ترجم... شعف شعف . [ ش َ ع َ ](ع مص ) پوشیدن دوستی دل کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). شیفته گردانیدن دوستی کسی را و... شعف شعف . [ ش َ ع َ ] (ع اِ) شدت بیم . || عشقی که دل برد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || سر کوهان . || پوست درخت غاف . || ب... شاف هاوز شاف هاوز. (اِخ ) ۞ (در آلمانی شاف هوزن ) ۞ شهری است در سویس مرکز ایالتی بهمین نام واقع در قسمت سفلای منطقه ای که آنجا شیب بستر رود رن ... شور و شعف شور و شعف . [ رُ ش َ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق و هیجان و شادی . شوق و شعف شوق و شعف . [ ش َ / شُو ق ُ ش َ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شوق و شور. خرسندی و شادمانی . شاف و سقلمه شاف و سقلمه . [ ف ُ س ُ ق ُ م َ / م ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، داروهای استعمال کردنی . رجوع به شاف و سقلمه کردن شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود