 
        
            شده 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ŠDH 
    
							
    
								
        شده . [ ش ُدْه ْ ] (ع  اِ) رجوع  به  شَدْه ْ، شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        شده . [ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی  از شدن : کاری  است  شده . (یادداشت  مؤلف ). گشته . گردیده . بوده . وقوع  یافته . واقع شده  : مهر مفکن  بر ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شده . [ ش َ ؟ ] (اِ) علم  و نشان . (غیاث  اللغات ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شده . [ ش َدْه ْ ] (ع  اِ) بیخودی  و دهشت . (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شده . [ ش َ دَه ْ ] (ع  اِ) رجوع  به  شَدْه ْ، شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شده . [ش َ دَه ْ ] (ع  مص ) شکستن  سر کسی  را.  ||  بیخود کردن  کسی  را. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        شده . [ ش َدْ دَ / دِ ] (اِ) ظاهراً اسم  است  از شد به  معنی  بستن  عربی  و معنی  کمربند می دهد : شده  والای  گلگون  در گلستان  رخوت غیرت  سنبل  شمر ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        (فارسی) [شُدِه] آنچه از شَوَند حاصل شود و برون آید، نتیجه، رخداد، برونداد. برابر با Result در زبان انگلیسی و نتیجه در زبان عربی.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کم شده . [ ک َ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف  مرکب ) نقصان  یافته  و تلف  شده  و سپری . (ناظم  الاطباء). و رجوع  به  کم  شدن  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        به شده . [ ب ِه ْ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف  مرکب ) خوب شده  و شفایافته  و از بیماری  رسته . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خشک شده . [ خ ُ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف  مرکب ) از آب  افتاده . بدون  رطوبت  شده . از نم  افتاده .یکی  بگفت  نه  مسواک  خواجه  گنده شده  است که  این  سکال...