اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شعری

نویسه گردانی: ŠʽRY
شعری . [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کاکی بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه آن 143 تن است . آب آن از چاه . محصول عمده ٔ آن غلات است . (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
شعری یمن . [ ش ِ ی ِ ی َ م َ ] (اِخ ) شعرای یمانی : گر بر شعری یَمن یُمن مثال تو رسدمسخ شود سهیل وار ار نکند مسخری . خاقانی .و رجوع به شعرای...
قیاس شعری . [ س ِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح منطق ) آنچه از تألیف اقوال حادث شود افادت تخیل کند بر وجهی که خواهند و در موضعی ک...
شعری شامی . [ ش ِ ی ِ ] (اِخ ) شعرای شامی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای شامی و غیاث اللغات شود.
شعری العبور. [ ش ِ رَل ْ ع َ ] (اِخ ) شعرای عبور. نام ستاره ای که بعد جوزا برآید. (منتهی الارب ). و رجوع به شعرای عبور شود.
شعری الغمیصاء. [ ش ِ رَل ْ غ ُ م َ ] (اِخ ) شعرای شامی ، و این شعری با شعری العبور هر دو اخت سهیل اند. (منتهی الارب ). رجوع به شعرای شامی ش...
شعری الیمانیة. [ ش ِ رَل ْ ی َ نی ی َ ] (اِخ ) شعری العبور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شعرای یمانی شود.
شاری . (حامص ) مقام شار. امیری . پادشاهی . حکومت : یک بنده ٔ تو دارد زین سوی رود شاری یک چاکر تو دارد زان سوی رود رایی . فرخی .پیش از همه شا...
شاری . (اِخ ) مفرد شُراة. نام فرقه ای از خوارج است . رجوع به شار شود: و جماعتی از خوارج برخاستند (در زمان خلافت معاویةبن ابی سفیان ) و خود ر...
شاری . (اِخ ) (لو) ۞ رودی از رودهای افریقای استوایی فرانسه که به دریاچه ٔ چاد ۞ میریزد و طول آن 1200 هزار گز است .
شاری . (اِخ ) (کوه ...) از کوههای خوزستان واقع در جنوب کوه هفت تنان و متصل به آن . (جغرافی مفصل تاریخی غرب ایران ص 31).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.