گفتگو درباره واژه گزارش تخلف شغل نویسه گردانی: ŠḠL شغل . [ ش َ غ ِ ] (اِ) مهر خرمن . از کلمه ٔ سجیل ۞ . (یادداشت مؤلف ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه واژه معنی شغل شغل . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شَغْلة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شغلة شود. شغل شغل . [ ش َ / ش ُ ] (ع مص ) در کار داشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشغول کردن . (دهار) (تاج المصادر ... شغل شغل . [ ش ُ / ش َ / ش َ غ َ / ش ُ غ ُ ] ۞ (ع اِ) کار. (ناظم الاطباء). کار و بی فرصتی . (غیاث اللغات ). کار. ج ، اشغال . (مهذب الاسماء). ضد فراغ .... شغل شغل .[ ش َ غ ِ ] (ع ص ) باکار و کاردار و مشغول . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مرد باکار. (منتهی الارب ). شغل شغل . [ ش ُ ] (ع اِ) کار. ضد فراغ . سرگرمی . (یادداشت مؤلف ). آنچه مایه ٔ مشغولیت باشد. کارهای نامنظم روزانه ٔ مربوط به نیازمندیهای زندگی : ... هم شغل هم شغل . [ هََ ش ُ ] (ص مرکب ) همکار. همحرفه . دو تن که شغل یکسان دارند. رجوع به همکار شود. ام شغل ام شغل . [ اُم ْ م ِ ش ُ ] (ع اِ مرکب ) درباره ٔ کسی گویند که عزم کاری کند ولی به اتمام نرساند، اصلش چنان است که گویند: زنی پی کاری میرف... شغل آباد شغل آباد. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دوغایی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 368 تن . آب آن از قنات است . محصول عمده آن غلات و لبنی... شغل راندن اقامه ی دعوی کردن. طرح شکایت کردن. مر او را به نایبی حاجت آید تا شغل می راند به نیابت او. (سیاستنامه، فصل ششم) کار آزاد شغل اآزاد آزادکار یا فریلَنس (به انگلیسی Freelance)، یک شیوهٔ کاری است، که بر پایهٔ آن فرد یا شرکتی قول انجام کاری را، برای یک کارفرما، در ازای دستمزدی مشخص، می... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود