شغل
نویسه گردانی:
ŠḠL
شغل .[ ش َ غ ِ ] (ع ص ) باکار و کاردار و مشغول . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). مرد باکار. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۲ ثانیه
شغل . [ ش َ ] (ع اِ) ج ِ شَغْلة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شغلة شود.
شغل . [ ش َ / ش ُ ] (ع مص ) در کار داشتن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مشغول کردن . (دهار) (تاج المصادر ...
شغل . [ ش ُ / ش َ / ش َ غ َ / ش ُ غ ُ ] ۞ (ع اِ) کار. (ناظم الاطباء). کار و بی فرصتی . (غیاث اللغات ). کار. ج ، اشغال . (مهذب الاسماء). ضد فراغ ....
شغل . [ ش َ غ ِ ] (اِ) مهر خرمن . از کلمه ٔ سجیل ۞ . (یادداشت مؤلف ).
شغل . [ ش ُ ] (ع اِ) کار. ضد فراغ . سرگرمی . (یادداشت مؤلف ). آنچه مایه ٔ مشغولیت باشد. کارهای نامنظم روزانه ٔ مربوط به نیازمندیهای زندگی : ...
هم شغل . [ هََ ش ُ ] (ص مرکب ) همکار. همحرفه . دو تن که شغل یکسان دارند. رجوع به همکار شود.
ام شغل . [ اُم ْ م ِ ش ُ ] (ع اِ مرکب ) درباره ٔ کسی گویند که عزم کاری کند ولی به اتمام نرساند، اصلش چنان است که گویند: زنی پی کاری میرف...
شغل آباد. [ ش ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان دوغایی بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . سکنه ٔ آن 368 تن . آب آن از قنات است . محصول عمده آن غلات و لبنی...
اقامه ی دعوی کردن. طرح شکایت کردن. مر او را به نایبی حاجت آید تا شغل می راند به نیابت او. (سیاستنامه، فصل ششم)
آزادکار یا فریلَنس (به انگلیسی Freelance)، یک شیوهٔ کاری است، که بر پایهٔ آن فرد یا شرکتی قول انجام کاری را، برای یک کارفرما، در ازای دستمزدی مشخص، می...