اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شوء

نویسه گردانی: ŠWʼ
شوء. [ ش َوْءْ ] (ع مص ) پیشی گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ). پیشی گرفتن . مقلوب شأی معتل اللام است . (از اقرب الموارد). || اندوهناک کردن کسی را. || در شگفت آوردن : شأنی فلان . شُؤت ُ به ؛ به شگفت آمدم و مسرور و شادمان گردیدم از آن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
شو. [ ش َ / شُو ] (اِ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم ...
شو. [ ش َ / شُو ] (نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء).
شو. (اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. (برهان ). || (نف مرخم ) شوی . مخفف شوینده (در ترکیب ): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف ).شوی . شوینده :...
شو. (اِ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. (فرهنگ فارسی معین ).
شو. (اِ) مخفف شوی است که شوهر باشد. (برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج . بعل . بت : بس شهر که مردانشان با شه بچخیدندکامروز نبینند در اوجز...
اصطلاحی است که در کرمان بیشتر کاربرد دارد. به معنی پیاده شو است.این واژه حالت دستوری دارد.
کن فیکون . فرمان خداوند برای پدید آمدن آفریده ها و یا برای نابودی آفریده ها که به گونه ای آنی ست که گویی در گذشته فرمان او روی داده است.
[ شُ ، دُ ]؛ شو دوم (دوم بر وزن بوم) در زبان مارنی به صورت تحت اللفظی به معنای دام شب است که به نوعی از شکار مرغابی اطلاق می شود که در آن از دو چوب ب...
شو و آی . [ ش َ / ش ُ وُ ] (اِمص مرکب ) آی و شو. آمد و شد. (یادداشت مؤلف ) : تا کی این رنج ره و گرد سفروین تکاپوی دراز و شو و آی . فرخی .نیز...
خام شو. (ن مف مرکب ) خام شوب : خام شو کن که بیابی تو ثبات از کرباس سخن پخته ٔ پرداخته از من بشنو.نظام قاری .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.