اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

شو

نویسه گردانی: ŠW
شو. (اِ) مخفف شوی است که شوهر باشد. (برهان ).در تداول گناباد خراسان ، زوج . بعل . بت :
بس شهر که مردانشان با شه بچخیدند
کامروز نبینند در اوجز زن بی شو.

فرخی .


من آن زن فعلم از حیض خجالت
که بکری دارم و شویی ندارم .

خاقانی .


از آن در عده ٔ عزلت نشسته ست
که از زن سیرتان شویی ندارد.

خاقانی .


سالی است که شد عروس و بیش است
با موجب شو بمهر خویش است .

نظامی .


چون شوهر بی آلت چون ... باعلت
بر این زن و بر آن زن بر این شوو بر آن شو.

مولوی (غزلیات ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
شو. [ ش َ / شُو ] (اِ) شب است که عربان لیل خوانند، چه در فارسی بای ابجد و واو بهم تبدیل می یابند. (برهان ). بیشتر اهل تبرستان چنین تکلم ...
شو. [ ش َ / شُو ] (نف مرخم ) مخفف شونده ، وهمیشه بطور ترکیب استعمال میگردد. (ناظم الاطباء).
شو. (اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. (برهان ). || (نف مرخم ) شوی . مخفف شوینده (در ترکیب ): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف ).شوی . شوینده :...
شو. (اِ) آهار که بر روی تار پارچه ای که می بافند مالند. (فرهنگ فارسی معین ).
درون شو. [ دَ ش َ / شُو ] (اِ مرکب ) مدخل . (یادداشت مرحوم دهخدا). || جانب انسی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
کور شو دور شو. [ ش َ / شُو ش َ / شُو ] (دو جمله ٔ امری ) شاطران که پیشاپیش حرم پادشاه پیاده می رفتند، این عبارت را می گفتند؛ یعنی حرم پادشاه...
شوء. [ ش َوْءْ ] (ع مص ) پیشی گرفتن بر کسی . (منتهی الارب ). پیشی گرفتن . مقلوب شأی معتل اللام است . (از اقرب الموارد). || اندوهناک کردن ...
اصطلاحی است که در کرمان بیشتر کاربرد دارد. به معنی پیاده شو است.این واژه حالت دستوری دارد.
کن فیکون . فرمان خداوند برای پدید آمدن آفریده ها و یا برای نابودی آفریده ها که به گونه ای آنی ست که گویی در گذشته فرمان او روی داده است.
[ شُ ، دُ ]؛ شو دوم (دوم بر وزن بوم) در زبان مارنی به صورت تحت اللفظی به معنای دام شب است که به نوعی از شکار مرغابی اطلاق می شود که در آن از دو چوب ب...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.