گفتگو درباره واژه گزارش تخلف صادق نویسه گردانی: ṢADQ صادق . [ دِ ] (اِخ ) وی از مردم ادرنه بود و با حسن خطی که داشت کتب بسیار تحریر کرد. این بیت او راست :ساقی سکا کوز قپد و غنی کوردی حبابک آلندوغی هپ اوایدی مجلس ده شرابک .(قاموس الاعلام ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی صادق آباد صادق آباد. [دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جلگاه بخش کوهک شهرستان جهرم ، 7000گزی شمال خاوری جهرم ، 2000گزی خاور شوسه ٔ جهرم به شیراز... صادق آباد صادق آباد. [ دِ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش طبس شهرستان فردوس ، 9000گزی جنوب باختری طبس ، سر راه مالرو عمومی طبس به خداآفرین . جلگه ،... صادق آباد صادق آباد. [ دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار، 52000گزی شمال باختری جغتای ، 4000گزی شمال راه آهن . جلگه ،معتدل ، س... صادق آباد صادق آباد. [ دِ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه اصفهان به نائین میان تودشک و صدرآباد در 102000گزی اصفهان . صادق آباد صادق آباد. [ دِ ] (اِخ ) قریه ای است به یزد. صادق چوبک صادق چوبک نویسنده ایرانی زاده (تیر ۱۲۹۵ بوشهر تیر ۱۳۷۷برکلی). وی به همراه صادق هدایت از پیشگامان داستان نویسی مدرن ایران است. از آثار مشهور وی میت... مخبر صادق مخبر صادق . [ م ُ ب ِ رِ دِ ] (اِخ ) حضرت رسول صلی اﷲعلیه وآله وسلم . (غیاث ) (ناظم الاطباء). علی صادق علی صادق . [ ع َ دِ ] (اِخ ) بای تونس . رجوع به علی تونسی شود. صبح صادق صبح صادق . [ ص ُ ح ِ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بام دوم . بام پهنا. صبح دوم . صبح راست . فجر دوم ، مقابل صبح کاذب و صبح نخست : چون صبح ... صادق محمد صادق محمد. [ دِ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن علی ساقزی . او راست : صرةالفتاوی که بسال 1059 هَ. ق . از تألیف آن فراغت یافته است . (کشف الظنون... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۱ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود