صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حماد، مکنی به ابوالخیر رازی . شیخ طوسی در رجال گاهی وی را در شمار اصحاب امام جواد محمدبن علی (ع ) و زمانی در شمار اصحاب امام هادی (ع ) و سوم بار در عداد اصحاب امام عسکری (ع )آورده است و در فهرس گوید: او را کتابی است که احمدبن ابی عبداﷲ از وی روایت کند. نجاشی گوید: نام او زاذویه و مجهول الحال است و کتبی دارد از جمله «خطب امیرالمؤمنین » و «کتاب النوادر»، و سعدبن عبداﷲ از وی روایت کند. ابن غضایری وی را تضعیف کرده است . کشی از وی نام برده و او را تقویت کند. بیشتر متأخرین نیز مانند علامه در خلاصه و ابن داود در رجال و ابن طاوس در تحریر طاوس و جزائری در حاوی وی را ذکر کرده اند. صدوق در بعض مواضع کنیت او را ابوالحسین آرد که شاید تصحیفی است از ابوالخیر. (تنقیح المقال ج 2 ص 91).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
صالح الدین . [ل ِ حُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به صالح (الملک ...) شود.
صالح امین . [ ل ِ ح ِ اَ ] (اِخ ) وی حاجب معتضد باﷲ عباسی است . رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 406 شود.
صالح بیات .[ ل ِ ح ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به صالح خان بیات ... شود.
چشمه صالح . [ چ َ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریمله بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد که در 24 هزارگزی شمال باختری خرم آباد و 15 هزارگزی ...
صالح احول . [ل ِ ح ِ اَ وَ ] (اِخ ) در روضه ٔ کافی روایتی از منصوربن عباس از سلیمان مسترق از صالح احول از ابی عبداﷲ درباره ٔ قیامت آمده اس...
صالح اعور. [ ل ِ ح ِ اَ وَ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن مقاتل بن صالح ... شود.
ناقه ٔ صالح . [ ق َ / ق ِ ی ِ ل ِ ] (اِخ ) شتری که صالح پیغمبر برانگیخت معجزنمائی خویش را، و قوم عاد را از کشتن آن شتر برحذر داشت و چون قوم ...
صالح سبائی . [ ل ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن حیوان ... شود.
صالح سباعی . [ل ِ ح ِ س ِ ] (اِخ ) صالح بن محمدبن صالح سباعی . یکی ازفضلای مصر. مولد وی بسال 1154 هَ . است . وی تحصیلات خود را در جامع ازهر ...
صالح سدوسی . [ ل ِ ح ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به صالح بن بشر سدوسی ... شود.