صالح
نویسه گردانی:
ṢALḤ
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن ابی حماد، مکنی به ابوالخیر رازی . شیخ طوسی در رجال گاهی وی را در شمار اصحاب امام جواد محمدبن علی (ع ) و زمانی در شمار اصحاب امام هادی (ع ) و سوم بار در عداد اصحاب امام عسکری (ع )آورده است و در فهرس گوید: او را کتابی است که احمدبن ابی عبداﷲ از وی روایت کند. نجاشی گوید: نام او زاذویه و مجهول الحال است و کتبی دارد از جمله «خطب امیرالمؤمنین » و «کتاب النوادر»، و سعدبن عبداﷲ از وی روایت کند. ابن غضایری وی را تضعیف کرده است . کشی از وی نام برده و او را تقویت کند. بیشتر متأخرین نیز مانند علامه در خلاصه و ابن داود در رجال و ابن طاوس در تحریر طاوس و جزائری در حاوی وی را ذکر کرده اند. صدوق در بعض مواضع کنیت او را ابوالحسین آرد که شاید تصحیفی است از ابوالخیر. (تنقیح المقال ج 2 ص 91).
واژه های همانند
۴۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
سعله . [ س ُ ل َ ] (ع مص ) سرفیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
چل ساله . [ چ ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) چهل ساله ، مرد یازنی که چهل سال از تاریخ ولادتش گذشته است . هرکس چهل سال عمر کرده باشد. مرد یا زن چه...
شش ساله . [ ش َ / ش ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) هر چیز یا هرکس که دارای شش سال باشد. (ناظم الاطباء). هرچیز که شش سال بر او گذشته باشد.
ساله من . [ ل ِ م ِ ] (اِخ ) ۞ برادر زن پادشاه آسور که در قیام آرباکس بآسور سپاه به او سپرده شد. (ایران باستان ص 211).
یک ساله . [ ی َ / ی ِ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به یک سال . || دارای یک سال . (ناظم الاطباء). که سالی بر او گذشته است . که سالی زیسته اس...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چهل ساله . [ چ ِ هَِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) که چهل سال بر وی گذشته باشد. که دوران حیاتش به چهل سال برآمده باشد.- مرد یا زن چهل ساله ؛ م...
هشت ساله . [ هََ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی ) آنکه هشت سال عمر کرده باشد. (ناظم الاطباء).
همه ساله . [ هََم َ / م ِ ل َ / ل ِ ] (ق مرکب ) همیشه و پیوسته . (آنندراج ). در تمام مدت سال . (یادداشت مؤلف ) : اندازد ابروانت همه ساله تیر غ...
چارده ساله . [ دَه ْ ل َ / ل ِ ] (ص نسبی مرکب ) دختر و پسری که بسن چهارده سالگی رسیده باشند : ای چارده ساله قرةالعین بالغنظر علوم کونین . نظ...