صراح
نویسه گردانی:
ṢRʼḤ
صراح . [ ص ُ ] (ع ص ) خالص هرچیز. (غیاث اللغات ). خالص و بی آمیغ از هر چیزی . (منتهی الارب ). خالص . (نشوء اللغة ص 140) (مهذب الاسماء). محض . خالص . غیر مشوب : هر خبط عشوا و قولی بر عمیا کذب صراح و محض افتراء. (جهانگشای جوینی ).از صراحی خون صراح جوشید و ایشان صراح پنداشتند. (جهانگشای جوینی ). || کاس ٌ صراح ؛ کاس پاکیزه و خالص از آمیختگی . (منتهی الارب ). || می خالص . (دهار). می بی آب . می صافی . (زمخشری ). || سخن خالص و بی آمیغ. || (اِ) اسم است مواجهه را یعنی روی باروی . || (مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. (منتهی الارب ). و رجوع به صِراح شود. || (اِمص ) روشنائی . (غیاث اللغات ).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
صراح . [ ص َ ] (ع ص ) خالص و بی آمیغ. (منتهی الارب ).
صراح . [ ص ِ ] (ع مص ) رویاروی دشنام دادن کسی را. و رجوع به صُراح شود. || (اِ) آشکارا. (منتهی الارب ).
صراح . [ ص ُرْ را ] (ع اِ) نوعی از ملخ که خورده میشود. (منتهی الارب ).
صراة. [ ص َ ] (ع ص ) ناقه ای است که آن را نادوشیده باشند تا بزرگ پستان و پرشیر نماید. (منتهی الارب ). || نطفةٌصراة؛ نطفه ٔ محبوس و بازداشته...
صراة. [ ص َ ] (اِخ ) یاقوت آرد: صراة دو نهر است به بغداد، صراة کبری و صراة صغری و من (یاقوت ) جز یکی را نشناسم و آن نهری است که از نهر عیس...
صراه . [ ص َ ] (ع ص ) آب ایستاده .
صراه . [ ص َ ] (اِخ ) رجوع به صراة شود.
سراح . [ س َ ] (ع اِمص ) رها کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 57). || طلاق . اسم است مر تسریح را. (منتهی الارب ) : و سرحو...
سراة. [ س َ ] (ع اِ) (از «س رو») پشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ظَهر. (بحر الجواهر) (نشوء اللغة). پشت . ج ، سروات .(مهذب الاسماء). || بالابرآمد...
سراة. [ س َ] (ع اِ) (از «س ری ») اعلای هر چیزی . (منتهی الارب ).