صفار
نویسه گردانی:
ṢFAR
صفار. [ ص ُ ] (ع اِ) مار شکم و کرم آن . (منتهی الارب ). ماری است در شکم که به دنده ها چسبد و بهنگام گرسنگی آن را بگزد و گویند جانور دیگری است که دنده ها و استخوانهای پهلو را که سوی شکم است می گزد و گفته اند کرمی است در شکم . (اقرب الموارد). || زردآب شکم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کنه . (منتهی الارب ). || آنچه در بن دندان ستور باقی بماند از کاه و جز آن . (منتهی الارب ). و رجوع به صِفار شود. || کرمکی که در سم ستور و سپل شتران پیدا شود. (منتهی الارب ). دویبة تکون فی الحوافر و المناسم . (اقرب الموارد). || گیاه بهمی خشک . (منتهی الارب ). و رجوع به صَفار شود. || بانگ و فریاد. (منتهی الارب ). الصفیر. (اقرب الموارد). || زردی که بر لون و پوست برآید. (اقرب الموارد). زریر. (مهذب الاسماء). زردی که بر بشره افتد و آن مرضی است . یرقان . || آسه ٔ گندم . (مهذب الاسماء). وقع فی البرّ الصفار، هو صفرة تقع فیه قبل أن یسمن و سمنه ان یمتلی ٔ حبه . (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سفار. [ س ِ ] (ع اِ) مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را. اسفرة و سفر و سفائر، جمع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) ...