صفیة
نویسه گردانی:
ṢFY
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر عبدالمطلب بن هاشم القرشیة الهاشمیه یکی از صحابیات و عمه ٔ حضرت رسالت پناه و والده ٔ زبیربن عوام بوده . از عمه های پیغمبر(ص )یگانه خاتونی است که اسلام را پذیرفته ، در جاهلیت باحارث بن حرب برادر ابوسفیان ازدواج کرده بود، بعد ازوفات وی عوام خویلد با او ازدواج کرد و از این ازدواج زبیر و عبدالکعبه بوجود آمد، در سال بیستم هجری در سن 73سالگی درگذشت و نیز خواهر بطنی حضرت حمزه است . (قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 289، 431، 532 و 533 شود. او را قصیده ای است در رثاء پیغمبر. رجوع به تاریخ گزیده چ عکسی ص 154 شود.
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خوب صورت .زیبا رو.کسی که چهره ای گشاده دارد و زیبایی او فریبنده است
صفیح . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) آسمان یا آسمان بالائین . (منتهی الارب ). || روی پهناور از هر چیزی . (منتهی الارب ). وجه کل شی ٔ عریض . (اقرب الموار...
سفیح . [ س َ ] (ع اِ) گلیم گنده . || تیری است از تیرهای قمار که نصیبی ندارد. || جوال . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سفیح . [ س ُ ] (اِ) قسمی گندم که در بیجار زراعت میشود. (یادداشت مؤلف ).
سفیه . [ س َ ] (ع ص ) نادان و کم عقل . (غیاث ) (آنندراج ). نادان . ج ، سفهاء. (مهذب الاسماء). بی خرد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : چکنم ...
صفیه سلطان . [ ص َ فی ی َ س ُ ] (اِخ ) یکی از زوجات سلطان مرادخان ثالث و والده ٔ سلطان محمدخان ثالث است . از زنان بسیار زیبا و خردمند بود و م...