اجازه ویرایش برای همه اعضا

صفیه

نویسه گردانی: ṢFYH
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صفیه سلطان . [ ص َ فی ی َ س ُ ] (اِخ ) یکی از زوجات سلطان مرادخان ثالث و والده ٔ سلطان محمدخان ثالث است . از زنان بسیار زیبا و خردمند بود و م...
خوب صورت .زیبا رو.کسی که چهره ای گشاده دارد و زیبایی او فریبنده است
سفیه . [ س َ ] (ع ص ) نادان و کم عقل . (غیاث ) (آنندراج ). نادان . ج ، سفهاء. (مهذب الاسماء). بی خرد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) : چکنم ...
صفیح . [ ص َ ] (ع ص ، اِ) آسمان یا آسمان بالائین . (منتهی الارب ). || روی پهناور از هر چیزی . (منتهی الارب ). وجه کل شی ٔ عریض . (اقرب الموار...
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث صفی . ج ، صفیات . رجوع به صفی شود. || خرمابن بسیار بار. || ناقه ٔ بسیار شیر. || گزیده از غنیمت . ...
صفیة. [ ص ُ ف َی ْ ی َ ] (ع اِ) اول ایام سرما. (منتهی الارب ).
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) وی یکی از مشاهیر محدثات و دختر یاقوت بن عبداﷲالحبشی و از شیوخ امام سیوطی بشمار میرود. به سال 804 هَ . ق . تولد ...
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر ابی العاص بن امیةبن عبدشمس و مادر ام حبیبه زوجه ٔ رسول خدا (ص ) است . (حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 427).
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر ابی عبیده ٔ ثقفی خواهر مختار، از صحابیات است و با عبداﷲبن عمر ازدواج کرد و محضر پیغمبر را درک نموده ولی بروا...
صفیة. [ ص َ فی ی َ ] (اِخ ) دختر بجیر هذلی ، یکی از صحابیات است و حدیثی درباره ٔ آب زمزم روایت کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.