 
        
            صلاح 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ṢLAḤ 
    
							
    
								
        صلاح . [ ص َ ] (اِخ ) ابن  احمدبن  عزالدین  مؤیدی  حسنی  فاضلی  یمانی  و از سادات  است . وی  در صنعاء متولد شد و کتاب ها کرد که  از آن  جمله  شرح  فصول  در علم  اصول  بود و او را نظمی  است . وی  به  سال  1015 هَ . ق . تولد و به  سال  1070 درگذشت . (الاعلام  زرکلی  ج  ص 434).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح  کرمانی . [ ص َ ح ِ ک ِ ] (اِخ ) ملقب  به  رکن الدین ، وزیر اتابک  مظفرالدین  ابوشجاع  سعدبن  زنگی . خوندمیر در حبیب السیر جزء چهارم  از جلد دوم ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح  فریدون . [ ص َ ف ِ ](اِخ ) ابن  القونیوی . رجوع  به  صلاح الدین  زرکوب  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح  و مصلحت . [ ص َ ح ُ م َ ل َ ح َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع  است . تدبیر کردن . رای  زدن . مصلحت  دانستن . راهنمائی  کردن : بی  صلاح  و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح  پذیرفتن . [ ص َ پ َ رُ ت َ ] (مص  مرکب ) بسامان  شدن . درست  شدن . آراسته  شدن  :  متکلم  را تا کسی  عیب  نگیرد سخنش  صلاح  نپذیرد. (گلستان ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح  اندیشیدن . [ ص َ اَ دَ ] (مص  مرکب ) خیرخواهی  کردن . خیر اندیشیدن . تدبیر.نصیحت  کردن . رجوع  به  صلاح اندیش  و رجوع  به  صلاح  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح الدین  کلا. [ ص َ حُدْ دی  ک َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  بلده ٔ کجور بخش  مرکزی  شهرستان  نوشهر. در30هزارگزی  خاور نوشهر، کنار شوسه ٔ نوشهر ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح الدین  محله . [ ص َ حُدْ دی  م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  رودبی  بخش  مرکزی  شهرستان  ساری . در 7هزارگزی  شمال  ساری . دشت . معتد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح الدین  حبوری . [ ص َ حُدْ دی  ن ِ ح ُ ] (اِخ ) ابن  عبدالخالق بن  یحیی  القاسمی  الحسنی  الحبوری . وی  شاعری  یمانی  و از علماء و منسوب  به  حبور...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پهلوان  صلاح الدین . [ پ َ ل َ ص َ حُدْ دی  ] (اِخ ) میزبان . رجوع  به صلاح الدین ... در حبیب  السیر چ  خیام  ج  4 ص 638 شود).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاحالدین فریدون زرکوب ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف زرکوب، صلاحالدین فریدون، صوفی سدۀ هفتم و یار خاص و خلیفۀ مولانا جلالالدین محمد (متوفی ۶۷۲) در آ...