ضعط
نویسه گردانی:
ḌʽṬ
ضعط. [ ض َ ] (ع مص ) ذبح کردن . (منتهی الارب ). گلو بریدن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
ذات العنقر. [ تُل ْ ع ُ ق ُ ] (اِخ ) موضعی است بدیار بنی بکربن وائل .
ذات العنیق . [ تُل ْ ع ُ ن َ ] (اِخ ) آبی است نزدیک حاجر بر طریق حاجیان کوفه به مکه بر یک میلی نُشناش . شاعر گوید : الا تلکما ذات العنیق کا...
ذات الفضول . [ تُل ْ ف ُ ] (اِخ ) نام زرهی رسول اکرم صلوات اﷲ علیه را.
ذات الفلس . [ تُل ْ ف ِ ] (ع ص مرکب ) دشنامی است . جریر راست : جزعت ابن ذات الفلس لما تداکأت من الحرب انیاب علیک و کلکل .
ذات الضریع. [ تُض ْ ض َ ] (ع اِ مرکب ) التهاب ضریع. ۞
ذات الطلوع . [ تُطْ طُ] (اِخ ) نام موضعی که رسول اکرم سریّه ای بدانجا گسیل داشت و همگی بدرجه ٔ شهادت فائز آمدند. (المرصع).
ذات الصمد. [ تُص ْ ص َ م َ ] (اِخ ) موضعی است و گویند آبی است در شاکلةالحمی از ضریة و در آنجا جنگی بوده است بنی یربوع را و روز این جنگ را ی...
ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] (اِخ ) غزو ذات الصور. بلعمی در ترجمه ٔ طبری گوید : چنین گویند که اندر دریاغزو کردن بر مسلمانان معاویه بگشاد و بروز...
ذات الصور. [ تُص ْ ص ُ وَ ] (اِخ ) (دز...) (قلعه ...) (معرکه ..) و در مثنوی مولوی در حکایت سه پادشاه زاده که به دستور پدر بسیاحت ممالک شدند و...
ذات الصوی . [ تُص ْ ص ُ وا ] (اِخ ) موضعی است .