اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضعط

نویسه گردانی: ḌʽṬ
ضعط. [ ض َ ] (ع مص ) ذبح کردن . (منتهی الارب ). گلو بریدن . (منتخب اللغات ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ] (اِخ ) نام قریه ای به نخیل . (المرصع). و کوهی است و در آن کوه جای جای سرخی و سیاهی و سپیدی است یعنی رقعه ها به ...
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ](اِخ ) (غزوه ٔ...) یکی از غزوات رسول اکرم صلوات اﷲ علیه در جبل ذات الرقاع . و این نام را به غزوه برای وقوع آن در ...
ذات الرقاع . [ تُرْ رِ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) (استخاره ٔ...) استخاره ای است که بر هریک از شش یا نه پاره کاغذ افعل و یا لاتفعل نویسند وبر زی...
ذات الرماح . [ تُرْ رِ ] (اِخ ) موضعی نزدیک تبالة.
ذات الرماح . [ تُرْ رِ ] (اِخ ) نام اسپی بنی ضبة را.
ذات اغیال . [ ت ُ اَغ ْ ] (اِخ ) رودباری است به یمامة. (منتهی الارب ).
ذات الاسم . [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) قریه ای به شرقیه ٔ مصر.
ذات اسمین . [ ت ُ اِ م َ ] (ع اِ مرکب ) انوق . رخمة. و آن یکی از جوارح طیور است : و ذات اسمین و الالوان شتی تحمّق و هی کیّسةالحویل .(المرصع...
ذات اسنمة. [ ت ُ اَ ن ُ م َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک طحفة.
ذات اشاجع. [ ت ُ اَ ج ِ ](ع ص مرکب ) یا غدد ذات الاشاجع. این کلمه در نصاب الصبیان چ برلین در قطعه ٔ ذیل که محرّمات گوسفند را گردکرده ، آمد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.