ضعط
نویسه گردانی:
ḌʽṬ
ضعط. [ ض َ ] (ع مص ) ذبح کردن . (منتهی الارب ). گلو بریدن . (منتخب اللغات ).
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
ذات الصفاح . [ تُص ْ ص ِ ] (اِخ ) موضعی است . (المرصع).
ذات الشوکة. [ تُش ْ ش َ ک َ ] (ع ص مرکب ) خاردار. || صاحب شوکت . || خداوند سلاح .
ذات الشهور. [ تُش ْ ش ُ ] (ع ص مرکب ) آن زن که بحد زنان رسیده لکن خون نمی بیند. عده ٔ طلاق او در صورت آرمیدگی با زوج سه ماه هلالی است ...
ذات الصدور. [ تُص ْ ص ُ ](ع اِ مرکب ) افکار. اندیشه ها. حاجتها. (مهذب الاسماء). مضمرات قلب : انه علیم بذات الصدور. (قرآن 5/11).
ذات القتاد. [ تُل ْق ُ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از مار است . || (اِخ ) جایگاهی است به برسوی وادی به مدینة که میان دو کوه کوچک واقع است . (الم...
ذات القرطین . [ تُل ْ ق ُ طَ ] (اِخ ) لقب ماریة، مادر حرث بن جبلة ابن الحرث و زوجه ٔ جبلةبن الحرث دو ملک از ملوک آل جفنه .
ذات العواسی . [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) کوهی است بنوجعفر را. (المرصع).
ذات العوایم . [ تُل ْ ع َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ، ق مرکب ) ج ِ ذات العویم .
ذات الفروة. [ تُل ْ ف َرْ وَ ] (ع اِ مرکب ) فروه بمعنی موی زهار است و از ذات الفروه مراد حشفه است . شاعر گوید : و ام ّ مثوای تدری لمتی و تغمر...
ذات المنار. [ تُل ْ م ِ ] (اِخ ) موضعی باشد به اول زمین شام از سوی حجاز و ابوعبیدة آنگاه که به شام میشد بدانجا نزول کرد.