اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضم

نویسه گردانی: ḌM
ضم . [ ض ِم م ] (ع اِ) ضِمام . بلای سخت (قال کأنه تصحیف و الصواب بالصاد المهملة). (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
ضم . [ ض َم م / ض َ ] (از ع ، مص ) فراهم آوردن چیزی را بچیزی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). فراهم آوردن . (دهار). وا هم آوردن . (تاج المصا...
ضم . [ ض َم م ] (ع اِ) ضَمّه . پیش (حرکت ).«». اعراب در بر. (مهذب الاسماء). نام حرکت که آن راپیش گویند مگر در کلمه ٔ مبنی . و بدان که حرکت...
دقیقه - زَم و دَم هر دو از یک ریشه و برابر آن یا لحظه میباشند - تکی(واحدی) برای سنجشِ زَمان - زَم یک واژه پارسی است. یک زَم = یک دقیقه. هر شصت ت...
ذم . [ ذَم م ] (ع مص ) نکوهیدن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). مذمَت . نکوهش . بدگوئی . بدگفتن . هجو گفتن کسی را.... قدح . تعییب . مقابل ...
ذم . [ ذِم م ] (ع ص ) بسیار لاغر. || هالک . || مرد نکوهیده . || (اِ) امان . || عهد. پذرفتاری .
زم . [ زَ ](اِ) بمعنی سرما باشد که در مقابل گرماست و لهذا ایام سرما را زمستان گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). سرما. ضد...
زم . [ زَم م ] (ع مص ) بستن . || برداشتن و بلند کردن شتر سر خود را از درد بینی . || بلند کردن مرد سر خود را. (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم ...
زم . [ زَ / زَم م ] (اِخ ) نام رودخانه ای است و بعضی گویند نام شهری است که این رودخانه از پهلوی آن می گذرد و بدان شهر موسومست . (برهان )...
زم . [ زَ ] (اِخ ) نام چشمه ای است و بعضی چشمه ٔ زمزم را گویند. (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ). نام چاهی در مسجدالحرام که به چاه زمزم معرو...
زم . [ زَ ] (اِخ ) فرشته ای است در دین زردشت . (فرهنگ فارسی معین ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.