اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضن

نویسه گردانی: ḌN
ضن . [ ض َ نِن ْ ] (ع ص ) بیمار. گویند: ترکته ضنی ً و ضنیاً. (منتهی الارب ). ج ، اَضْناء.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
باکوای زن . [ زِ ] (اِخ ) ۞ نقاش معروف هلندی . متولد بسال 1631 م . و متوفی بسال 1708 م . در آمستردام . آثاری از او در موزه ٔ لوور فرانسه و همچ...
ابریشم زن . [ اَ ش َ زَ ] (نف مرکب )نوازنده ٔ یکی از ذوات الاوتار. بریشم زن . بریشم نواز.
ارغنون زن . [ اَ غ َ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔارغنون . آن که ارغنون نوازد. (آنندراج ) : همی راندم فرس را من بتقریب چو انگشتان مرد ارغنون زن . ...
پاخیره زن .[ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) بنّا. راز. دیوارگر. گلکار. (برهان ). کسی که بنای دیوار و خانه کند. رهّاص .
بیغاره زن . [ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) که نکوهش کند. ملامتگر. سرزنش کننده . نکوهنده .
بامبول زن . [ زَ ] (نف مرکب ) (در تداول عامه ) حقه باز. مکار. مزور. کلک زن . رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.
تبوراک زن . [ ت َ زَ ] (نف مرکب ) تبوراکی . دفاف . رجوع به تبوراک شود.
حرف مفت زن . [ ح َ ف ِ م ُ زَ ](نف مرکب ) سخن بگزاف گوینده . گوینده ٔ سخنان بیهوده .
منظور از ریخت تن زن یا شکل کالبد و بدن انسان ماده، نحوه شکل استخوان‌بندی، ساختار ماهیچه‌ها و توزیع چربی‌ها در بدن این جنس از انسان می‌باشد. شکل کامل و...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.