اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضن ء

نویسه گردانی: ḌN ʼ
ضن ء. [ ض َن ْءْ / ض ِن ْءْ ] (ع اِ) بسیاری نسل و فرزند (واحد ندارد، مانند نفر). ج ، ضُنوء. (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۶۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
تبوراک زن . [ ت َ زَ ] (نف مرکب ) تبوراکی . دفاف . رجوع به تبوراک شود.
بامبول زن . [ زَ ] (نف مرکب ) (در تداول عامه ) حقه باز. مکار. مزور. کلک زن . رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود.
ابریشم زن . [ اَ ش َ زَ ] (نف مرکب )نوازنده ٔ یکی از ذوات الاوتار. بریشم زن . بریشم نواز.
باکوای زن . [ زِ ] (اِخ ) ۞ نقاش معروف هلندی . متولد بسال 1631 م . و متوفی بسال 1708 م . در آمستردام . آثاری از او در موزه ٔ لوور فرانسه و همچ...
پاخیره زن .[ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) بنّا. راز. دیوارگر. گلکار. (برهان ). کسی که بنای دیوار و خانه کند. رهّاص .
بیغاره زن . [ رَ / رِ زَ ] (نف مرکب ) که نکوهش کند. ملامتگر. سرزنش کننده . نکوهنده .
دوبرهم زن . [ دُ ب َ هََ زَ ] (نف مرکب ) شخصی که به سعایت و غمازی میان دو کس نزاع اندازد. (آنندراج )(از ناظم الاطباء). مفتن . نمام . سخن چین...
سولاچه زن . [ چ َ / چ ِ زَ ] (نف مرکب ) آنکه سولاچه نوازد. (ریدک خوش آواز). (یادداشت بخط مؤلف ).
زن و شوهری . [ زَ ن ُ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) مواصلت . آرامش جفت با جفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ویرا [ عباسه را ] بتو دهم به زنی ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.