اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ضی

نویسه گردانی: ḌY
ضی . [ ض َی ی ] (ع مص ) ضوی . فراهم آمدن . || جای گرفتن و پناه بردن بکسی . || درآمدن در شب . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: بوناور bunāvar (کردی: bunavar)***فانکو آدینات 09163657861
ذی پنبه . [ پَم ْ ب َ ] (اِ) صاحب آنندراج گوید: بعضی از شارحین نوشته اند که در ایران وقتی که یاران موافق به باغها میروند و ملاعبه میکنند و...
ذی عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع ص مرکب ) ارجمند. عزیز.
ذی عفت . [ ع ِف ْ ف َ ] (ع ص مرکب ) صاحب عفاف .
برده زی . [ ب َ دِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان صومای بخش صومای شهرستان ارومیه . سکنه ٔ آن 159 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
ذی فنون . [ ف ُ ] (ع ص مرکب ) رجوع به ذوفنون شود.
ذی قیمت . [ م َ ] (ع ص مرکب ) صاحب ارز و بها. ارجمند. بهاور. ارزنده .
ذی مسرت . [ م َ س َرْ رَ ] (ع ص مرکب ) صاحب شادمانی .فرحناک . و در عناوین نویسند: خدمت ذیمسرت فلان ...
زی پنبه . [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِ صوت ) اسم صوت است و آنرا ظاهراً برای نشان دادن صدایی که از زه کمان حلاجی در موقع پنبه زدن برمی خیزد بر ...
فارغ زی . [ رِ ](نف مرکب ) آنکه فارغ و آسوده زیست کند : طمع دار سود و بترس از زیان که بی بهره باشند فارغ زیان .بوستان .
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.