اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طاط

نویسه گردانی: ṬAṬ
طاط. (اِخ ) نام صاب پسرحضرت ادریس پیغمبر است که طبق روایات ، فرقه ٔ صابی را به او منسوب دانسته اند. (عیون الانباء ج 1 ص 215).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
طاط. (ع ص ) مرد دراز. (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). مرد درازبالا. (منتهی الارب ). || مرد سخت خصومت . (منتخب اللغات ). || مرد متکبر. (اقرب الم...
طاط. (اِخ ) نام مردی که هرمس یکی از کتب خود را در صناعت کیمیا بدو خطاب کرده . (فهرست ابن الندیم ).
در گویش مردم جنوب خراسان به معنای انسان گیج و هواس پرت است.
-------------------------------------------------------------------------------- تات ها کیستند؟ واژه تات اصطلاحی است که از جانب ترکان به اشخاص و ا...
کلمه ای است که ترکان به ایرانیان که ساکنین اولیه و اصلی ایران بوده اند دادند. زمستانی بسیار سرد وطاقت فرسای در سرزمین ترکان که در مجاورت شمال ایران بو...
تات . (حرف اضافه + ضمیر) از «تا» و ضمیرمتصل بمعنی «تاترا» ضمایر متصل که به اسم و فعل متصل می شوند گاهی در ضرورت شعری که جمله مقلوب می ...
تات . (پسوند) مزید مؤخر (پساوند) است و جداگانه معنی ندارد. و در فارسی امروز متداول نیست این مزید مؤخر، آخر بعضی از کلمات بصورت «داد» آید:....
تات . (اِخ ) قومی پارسی . (مازندران و استراباد رابینو ص 63 بخش انگلیسی ). فارسی زبانان ، طایفه ای از ایرانیان . اهالی ولایات شمالی که به له...
تات کندی . [ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چالداران بخش سیه چشمه شهرستان ماکو واقع در 9 هزارگزی خاوری سیه چشمه . 2 هزارگزی خاور شوسه ٔ خو...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.