طال
نویسه گردانی:
ṬAL
طال . [ لِن ْ ] (ع ص ) منهل ٌ طال ؛ چشمه ٔ چغزلاوه برآورده . || لیل ٌ طال ؛ شب تاریک . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
تال . [ ل ل ] (ع ص ) از اتباع ضال است : رجال ضال تال . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
تال . [ لِن ْ ] (ع ص ) از تِلو به معنی خواندن و قرائت کردن قاری . تلاوت کننده . و در حدیث است تال ِ للقرآن والقرآن یلعنه ُ.
تال . (اِخ ) تل . دهی است جزء دهستان زیراستاق بخش مرکزی شهرستان شاهرود. در 13هزارگزی جنوب باختری شاهرود و 6هزارگزی جنوب شوسه ٔ شاهرود به ...
تعل . [ ت َ ع َ ] (ع اِ) سوزش حلق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حرارت و سوزش حلق خشک . (از اقرب الموارد).
تال بت . [ ب ُ ] (اِخ ) ۞ ویلیام - هنری - فوکس . باستان شناس و فیزیک دان انگلیسی است که در سال 1800 م . در «لاکوک -ابی » ۞ متولد و در هما...
تال بت . [ ب ُ ] (اِخ ) ۞ جان . کنت اول «شروسبری » ۞ صاحبمنصب انگلیسی است که بدرجات عالی کشوری و لشکری نائل گشت . او بسال 1388 م . متول...
تال پا. (اِخ ) دهی است از دهستان اندیکا بخش قلعه زراس شهرستان اهواز. در 30 هزارگزی خاوری قلعه زراس واقع است . در جلگه واقع و هوای آن معت...
تال زن . [ زَ ] (نف مرکب ) نوازنده ٔ تال . (آنندراج ) : دهم نسبت تال زن با صباکه این نافه سایست و آن نغمه سا. ظهوری (از آنندراج ).رجوع به ت...
نخ نخ، تار تار موی سر در گویش کازرونی(ع.ش)
تال مال . (ص مرکب ، از اتباع ) پریشان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). از اتباع و مبدل تارمار است . رجوع به تارمار و تار و مار و تال و مال شود.