طبرک
نویسه گردانی:
ṬBRK
طبرک . [ طَ ب َ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بازفت بخش اردل شهرستان شهرکرد، در 70هزارگزی شمال اردل و متصل به راه مالرو عمومی . کوهستانی ، معتدل با جنگل بلوط. 178 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و آب بازفت . محصول آنجا غلات ، پشم و روغن . شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان آنجا جاجیم بافی است . راه مالرو دارد. قشلاق سکنه ٔ عشایر اطراف مسجدسلیمان است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
طبرک . [ طَ ب َ رَ ] (اِخ ) قلعه ای است به ری . (منتهی الارب ). دزی است بر فراز کوهی خرد نزدیک شهر ری بر جانب راست رونده بخراسان که از جا...
طبرک . [ طَ رَ ] (اِخ ) قلعه ای است به اصبهان . (منتهی الارب ). رجوع به ذیل جامعالتواریخ رشیدی ص 43 و فهرست حبیب السیر چ خیام شود.
طبرک . [ طَ ب َ رَ ] (اِخ ) (کوه ...) در کتاب النقض در این باره آمده است :دانم که کوه طبرک آن جا نبود. (کتاب النقض ص 533).
چیزی یا کسی را با واژه ها یا برخی رفتارها به گونه ای ویژه مورد توجه کردن که شایسته ی احترام همگان باشد و مردم آن را مورد حمایت ویژه ی خدا بدانند. (htt...
تبرک . [ ت َ رَ ] (اِ) هر حصار و قلعه را گویند عموماً. (برهان ). هر حصار را گویند عموماً. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج...
تبرک . [ ت َ ب َرْ رُ ] (ع مص ) تیمن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) (از اقرب الموارد). فرخنده گرفتن . (دهار). به برکت داشتن و مبارک گرفتن...
تبرک . [ ت َ رَ ] (اِخ ) حصار اصفهان . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (از آنندراج ). بر فراز تلی و تپه ای واقع شده هنو...
تبرک . [ ت َ رَ ](اِخ ) در قاموس قلعه ٔ ری را نیز گفته و بفتحتین آورده چنانکه مشهور است طبرک معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). همچنین در حوالی شهر...
تبرک . [ ] (اِخ ) از معظمات قرای خرقانین است . رجوع به نزهةالقلوب چ گای لیسترانج ص 73 شود.
تبرک . [ ت َ ب َ رَ ] (اِخ ) طبرک . رجوع به طبرک شود.