طرازی
نویسه گردانی:
ṬRʼZY
طرازی . [ طِ ] (ص نسبی ) هذه النسبة لمن یستعمل الثیاب المطرزة او یستعملها. (انساب سمعانی ). رقام . مطرز. آنکه علم جامه کند. || جامه ٔ طرازی ؛ جامه ای که سلطان را بافند.
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
طرازی . [ طِ / طَ ] (ص نسبی ) منسوب به شهر طراز. (سمعانی ) (اقرب الموارد). اهل طراز یا متعلق به آنجا : همه آزمایش همه پرنمایش همه پردرایش ...
طرازی . [ طِ ] (اِخ ) (الویکنت ) فیلیب (فیلیپ ) ابن نصراﷲبن آنطون بن نصراﷲبن الیاس بن بطرس دی طرازی . بسال 1865 م . در بیروت تولد یافت . وی ...
مدح طرازی . [ م َ طِ / طَ ] (حامص مرکب ) مداحی . عمل مدح طراز. رجوع به مدح طراز شود.
جرجس طرازی . [ ج ِ ج ِ طَرْ را ] (اِخ ) ابن یوسف مقدسی طرازی . وی اصول زبان عربی و سریانی را فرا گرفت و در زبان ایتالیایی زحمتها کشید. از ...
کرشمه طرازی . [ ک ِ رِ م َ / م ِ طِ / طَ ] (حامص مرکب ) عمل کرشمه طراز. کرشمه بازی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کرشمه بازی شود.
تراضی . [ ت َ ] (ع مص ) از یکدیگر خشنود شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). از همدیگر رضامند و خوشنود شدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ازیکدیگر ر...
نبود تعادل ، به هم ریختگی و آشفتگی در روابط و معیار ها...
ترازی بول . [ تْرا / ت ِ] (اِخ ) ۞ ژنرال آتنی که سی تن از حکام خودسر آتن را برانداخت و رژیم دمکراسی را در آتن برقرار ساخت و در سال 388 ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.