طرش
نویسه گردانی:
ṬRŠ
طرش . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَطْرَش و طَرْشاء. جماعت کران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ترش آب پائین . [ ت ُ ب ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد که در بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند و 24هزارگزی جنوب خاوری بیرجند قرار دارد. کو...
بعدازخمیرکردن آرد مدتی آنرا به همان حال گذاشته تا برای پختن آماده شود که برای این مرحله آماده سازی ترش کردن می گویند نانی که باخمیر ترش شده آماده می ش...
ترش لگامی کردن . [ ت ُ / ت ُ رُ ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسنی کردن . بدلگامی کردن . سرکشی کردن : باوی [ اسب ] به چربی گوی و رخساره ٔ او بم...
خم ابرو ترش شدن . [ خ َ م ِ اَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ابرو ترش شدن . (آنندراج ). اخم کردن . ابرو برهم افکندن : حیف آیدم که آن خم ابرو ترش ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تارتاریک اسید یک اسید دوپروتونه و ارگانیک میباشد که به صورت طبیعی در بسیاری از میوهها و سبزیجات همانند موز، انگور و تمر هندی یافت میشود. همچنین تار...