اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

طرش

نویسه گردانی: ṬRŠ
طرش . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَطْرَش و طَرْشاء. جماعت کران . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
ترش آب . [ ت ُ] (اِخ ) دهی است از دهستان گل فریز که در بخش خوسف شهرستان بیرجند و 25هزارگزی جنوب خاوری خوسف قرار دارد. جلگه ای گرمسیر است ...
ترش سر. [ ت ُ ش ِ س ِ] (اِ مرکب ) در طوالش ، ازگیل . رجوع به ازگیل شود.
لب ترش . [ ل َ ت ُ ] (ص مرکب ) کمی ترش . که کمی ترش است . مایل به ترشی . می خوش . که کمی به ترشی زند. ملس : شرابی لب ترش ، که کمی ترش ا...
خوش ترش . [ خوَش ْ / خُش ْ ت ُ رُ ] (ص مرکب ) مَلَس . طعم ترشی آمیخته باشد با شیرینی ، چون طعم آلو و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : برگ می صبو...
(به ضمّ ت) کسی‌ که ناف او ترش مزه گشته است. مثال: شیشه آب لیمو از دست حسن افتاد و شکست و سر تا پایش کثیف شد، و خودش ترش ناف کنایه از کسی‌ ‌س...
چای ترش یا چای مالمیر یا تمر مکه، تمر گجرات، چای تمر، چای سرخ (نام علمی: Hibiscus sabdariffa) یا چای روزل یا چای قرمز از کاسبرگ گیاه چای ترش تهیه می‌ش...
ترش طبع. [ ت ُ / ت ُ رُ طَ ] (ص مرکب ) ترش خوو گستاخ و سخت . (ناظم الاطباء). بدخوی و گرفته روی .
ترش طعم . [ ت ُ / ت ُ رُ طَ ] (ص مرکب ) که طعم ترش دارد. ترش مزه . نامطبوع : انگور نوآورده ترش طعم بودروزی دو سه صبر کن که شیرین گردد.(گلس...
ترش آبه . [ ت ُ / ت ُ رُ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) آبی که بصورت قی برآید با طعم ترش . لعابی ترش که از دهان سرازیر شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخد...
ترش کلی . [ ت ُ ک َ ] (اِخ ) ده مخروبه ای است از بخش اترک شهرستان گنبدقابوس که در 6هزارگزی شمال داشلی برون و بر کنار رودخانه ٔ اترک ، نزدیک...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.