طفرة
نویسه گردانی:
ṬFR
طفرة. [ طَ رَ ] (ع مص ) طفور.(منتهی الارب ). برجستن . بالا برجستن . (منتهی الارب ). برجستن از روی چیزی : و چون وحشی در دام افتاده را که صیاد بازیچه و مضحکه را رسن فرا او گذارد تا او به نشاط طفره کند. (جهانگشای جوینی ). || در اصطلاح ابراهیم بن سیار نظام ، مقابل مشی . || در اصطلاح طبیعیون ، از نقطه ای به نقطه ای رسیدن ، بی پیمودن مسافت فاصله ٔ بین آن دو، و آن محال است . در میان زدن . فاصله که در کاری افتد. (آنندراج ). صاحب غیاث اللغات و هم صاحب آنندراج گوید: نزد اهل حکمت طفرةالزاویه عبارت است از اینکه شیئی صغیر اکبر گردد از شیئی کبیر بی آنکه مساوی کبیر شود و تقریرش اینکه زاویه که پیدا میشود فیمابین محیط دائره و قطرآن اعظم باشد از جمیع زاویه های حاده که پیدا شوند در میان دو خط مستقیم و برهانش مذکور است و در مقاله ٔثالثه تحریر اقلیدس وقتی که اندک حرکت دادیم سر قطررا بجانبی با وجود ثابت ماندن سر دیگرش پس از این حرکت آن زاویه ٔ حاده که از هر سه اقسام زاویه صغیرتر بود ناگاه زاویه منفرجه گردید که اکبر اقسام خود است انگشت در اثنای حرکت مذکوره زاویه ٔ قائمه که متوسطالحال بود در خردی و کلانی و این نیست مگر طفره که شیئی صغیر با شیئی متوسط برابر نشده ناگاه کبیر گردد.
- طفره زدن ؛ تعلل کردن در ادای دین و امثال آن .
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
طفرة. [ طَ رَ ] (ع اِ) سرشیر. (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
طفره /tafre/ معنی ۱. خیز برداشتن؛ جَستن. ۲. = ⟨ طفره رفتن ⟨ طفره رفتن: (مصدر لازم) کوتاهی کردن؛ تٲخیر؛ تعلل کردن در کاری؛ سر دواندن. ⟨ طفره زدن: (مصدر...
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: وهان vahān (پهلوی) پچاییگ pacāig (بلوچی: paccāig) ترتگ tartag (بلوچی: tratag) ***فانکو آدینات 09163657861
تفرة. [ ت ِ رَ / ت ُ رَ/ ت ُ ف َ رَ / ت َ ف ِ رَ ] (ع اِ) مغاکچه ٔ لب بالایین .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نقره ای بر وسط لب بالا....
تفرة. [ ت َ ف ِ رَ ] (ع اِ) گیاهی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). || سبزه ٔ نودمیده و گیاه ریزه که زیر درخ...