ظراة
نویسه گردانی:
ẒRʼ
ظراة. [ ظَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است .
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
ذراة. [ ذَ ] (اِخ ) حصنی در کوه جحاف به یَمَن .
ذراح . [ ذَ ] (اِخ ) دژی است به صنعاءِ یمن .
ذراح . [ ذُ / ذُرْرا ] (ع اِ) ذروح . رجوع به ذروح و ذراریح شود.
ذراح . [ ذَ ] (ع ص ) لبن ذراح ؛ شیر با آب آمیخته .
ذراءة. [ ذُ ءَ ] (ع اِ) سپیدی که پدید آید در سر. (مهذب الاسماء).
زراه . [ زَ ] (اِ) مطلق دریا را گویند و به عربی بحر خوانند. (برهان ). دریا. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). دریا و بحر. (ناظم الاطباء). او...
زراح . [ زُرْ را ] (ع ص ) خوش حرکات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن کعب (442 - 510 م .).ملقب به ذونواس الحمیری از ملوک یمن در جاهلیت . گویند او همان صاحب الأخدود قرآن کریم است ،...
ذرعة. [ ذَ ع َ ] (اِخ ) ابن شریک . نام یکی از قتله ٔ حسین بن علی ، سیدالشهداء علیهماالسلام است . رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 247 شود.
ذرعة. [ ذُ ع َ ] (ع اِ) ذریعة. وسیله ٔ دست آویز و آنچه بدو بدیگری پیوندند. سبب .