عاتق
نویسه گردانی:
ʽATQ
عاتق . [ ت ِ ] (ع ص ) آزاد. (از اقرب الموارد). || می کهنه که مهر از آن برداشته باشند. || خیک فراخ . || دختر نوجوان یا دختر نوبالغ یا زن بی نکاح یا زن جوانی که در خانه ٔ پدر مانده . || (اِ) دوش و جای چادر پوشیدن از دوش . مابین کتف و بن گردن . ج ، عُتُق . || (ص ) کمان کهنه ٔ سرخ رنگ . || (اِ) چوزه ٔ مرغ که قوت گرفته و به پریدن رسیده باشد. || چوزه ٔ سنگخواره . (منتهی الارب ). || بچه کبوتر که هنوز قوت نگرفته باشد. ج ، عواتق . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عاتق الثریا. [ ت ِ ق ُث ْث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) ستاره ای است . (اقرب الموارد).
عتق . [ ع َ ] (ع مص ) جوان گردیدن دختر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بیرون شدن دختر از خدمت پدر و مادر و از مالکیت شوی . (اقرب الموار...
عتق . [ ع ِ ] (ع مص ) آزاد گردیدن بنده از بندگی . (اقرب الموارد). || در اصطلاح شرع قوه ای است حکمیه که برای آدمی حاصل میشود جهت اثبات ...
عتق . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عتیق و عاتق . (اقرب الموارد).
عتق . [ ع ُ / ع ِ ] (ع اِمص ) قِدَم و گفته اند عتق مخصوص بی جان است چون شراب و خرما و قدم به جاندار و بی جان هر دو گفته شود. (اقرب الموار...
عتق . [ ع ُ ت ُ ] (ع اِ) درختی است که از آن کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عتق . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) کهنه شدن . (اقرب الموارد).