عتق
نویسه گردانی:
ʽTQ
عتق . [ ع َ ] (ع مص ) جوان گردیدن دختر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بیرون شدن دختر از خدمت پدر و مادر و از مالکیت شوی . (اقرب الموارد). || گرامی شدن مرد. (منتهی الارب ). || نیک و تازه گردیدن بشره سپس درشتی و خشکی آن . || واجب شدن سوگند بر کسی . || کهنه گردیدن و نیکو شدن شراب . || درگذشتن اسب از دیگران . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دیرینه گشتن و نیکو گردیدن چیزی . (منتهی الارب ). نیکو گردیدن چیزی . (اقرب الموارد). || گزیدن چیزی را به دندان . || نیکو گردانیدن مال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || آزاد شدن بنده از بندگی . (اقرب الموارد). آزاد گردیدن . (منتهی الارب ). بابی از ابواب فقه اسلامی است که مقررات و قوانین بردگی و برده فروشی در اسلام در آن جمع شده است .
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۸ ثانیه
عتق . [ ع ِ ] (ع مص ) آزاد گردیدن بنده از بندگی . (اقرب الموارد). || در اصطلاح شرع قوه ای است حکمیه که برای آدمی حاصل میشود جهت اثبات ...
عتق . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عتیق و عاتق . (اقرب الموارد).
عتق . [ ع ُ / ع ِ ] (ع اِمص ) قِدَم و گفته اند عتق مخصوص بی جان است چون شراب و خرما و قدم به جاندار و بی جان هر دو گفته شود. (اقرب الموار...
عتق . [ ع ُ ت ُ ] (ع اِ) درختی است که از آن کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عتق . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) کهنه شدن . (اقرب الموارد).
عاتق . [ ت ِ ] (ع ص ) آزاد. (از اقرب الموارد). || می کهنه که مهر از آن برداشته باشند. || خیک فراخ . || دختر نوجوان یا دختر نوبالغ یا زن ...
عاتق الثریا. [ ت ِ ق ُث ْث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) ستاره ای است . (اقرب الموارد).