عتق
نویسه گردانی:
ʽTQ
عتق . [ ع ِ ] (ع مص ) آزاد گردیدن بنده از بندگی . (اقرب الموارد). || در اصطلاح شرع قوه ای است حکمیه که برای آدمی حاصل میشود جهت اثبات حق او در اینکه از بردگی و غلامی دیگران بیرون آید و آزاد شود و بالجمله قطع علاقه ٔ مملوکیت آدمی است . (جامع الرموز) (از تعریفات ). در اصطلاح فقه آزاد کردن برده است و یکی از کتب فقه بهمین نام موسوم است .در شرایع آرد: آزاد کردن بردگان مورد اتفاق همه ٔ فقهاست حضرت رسول و ائمه ٔ اطهار مردم را بدین امر تشویق و ترغیب فرموده اند و در روایت است که هر کس برده ای را آزاد کند خدای تعالی به ازاء آن هر عضوی از اعضای او را از آتش جهنم آزاد گرداند و برده شدن را مخصوص کفار حربی دانسته است نه کفار ذمی که بشرایط ذمه عمل کنند. رجوع به عبد و شرایع ص 204 شود. || (اِمص ) کَرَم . (اقرب الموارد). جوانمردی و مردمی .(منتهی الارب ). || جمال . || شرف . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آزادی .(اقرب الموارد). آزادی و آزادمردی . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
عتق . [ ع َ ] (ع مص ) جوان گردیدن دختر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بیرون شدن دختر از خدمت پدر و مادر و از مالکیت شوی . (اقرب الموار...
عتق . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عتیق و عاتق . (اقرب الموارد).
عتق . [ ع ُ / ع ِ ] (ع اِمص ) قِدَم و گفته اند عتق مخصوص بی جان است چون شراب و خرما و قدم به جاندار و بی جان هر دو گفته شود. (اقرب الموار...
عتق . [ ع ُ ت ُ ] (ع اِ) درختی است که از آن کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
عتق . [ ع َ ت َ ] (ع مص ) کهنه شدن . (اقرب الموارد).
عاتق . [ ت ِ ] (ع ص ) آزاد. (از اقرب الموارد). || می کهنه که مهر از آن برداشته باشند. || خیک فراخ . || دختر نوجوان یا دختر نوبالغ یا زن ...
عاتق الثریا. [ ت ِ ق ُث ْث ُ رَی ْ یا ] (اِخ ) ستاره ای است . (اقرب الموارد).