عایص
نویسه گردانی:
ʽAYṢ
عایص . [ ی ِ ] (ع ص ) رجوع به عائص شود.
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عیث . [ ع َ] (ع مص ) تباه کردن . زیان و تباهی رسانیدن گرگ در رمه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). فاسد کردن ، چنانکه گویند: ...
عیس . [ ع َ ] (ع مص ) گشنی کردن ِ گشن ماده شتر را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
عیس . [ ع َ ] (ع اِ) آب گشن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماءالفحل ، و آن کشنده است زیرا خطرناک ترین سم است . (از تاج العروس )...
عیس . (ع اِ) شتران سپید سرخ موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). شتران سپیدرنگ ، که با سپیدی آنها رنگ بور یا تیرگی ناآشکاری مخ...
عیس . (اِخ ) (دسکره ٔ...) از طسوج جبل است ، در ناحیه ٔ قم . (از تاریخ قم ص 118).
عیس . [ ع َ ی َ ] (ع اِ) رنگ عیس . (از اقرب الموارد). عیسة. رجوع به عیس [ عی ] و عیسة شود.
عائث .[ ءِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (آنندراج ) (منتهی الارب ).
عائس . [ ءِ ] (ع ص ) نیکو سیاست کننده ٔ شتران . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || نگاهدارنده ٔ مال و تدبیرکننده ٔ آن . یقال هو عائس ...
آیِسِ (اوستایی) 1ـ لابه ـ خواهش ـ التماس ـ استدعا ـ آرزو کردن 2ـ خواستن، تقاضا ـ درخواست ـ طلب کردن
آیس . [ ی ِ ] (ع ص ) ناامید. نومید. نمید. مأیوس . قانط. قنوط : بود شخصی عالمی قطبی کریم اندر آن منزل که آیس شد ندیم . مولوی .چونکه قبضی آید...