اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عبید

نویسه گردانی: ʽBYD
عبید. [ ع َ ] (اِخ ) ابن ابرص بن عوف بن جشم الاسدی از مضر. شاعر و از بزرگان و حکمای زمان جاهلیت بوده . وی یکی از اصحاب مجمهرات است که در طبقه دوم از معلقات است . معاصر امراء القیس بود و او را مناظرات و مناقضاتی با وی است . عمری دراز کرد. وی در حدود سال 25 هَ . ق . بدست نعمان بن منذربه قتل رسید. (از الاعلام زرکلی ) (از ریحانة الادب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ام عبید. [ اُم ْ م ِ ع ُ ب َ ] (ع اِ مرکب ) دشت خالی ویران یا بیابان که باران نرسیده باشد آن را. (منتهی الارب ). زمین خالی و بیابان . (از ...
ام عبید. [ اُم ْ م ِ ع ُ ب َ ] (اِخ ) نام چند تن از زنان صحابی بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابةج 8 ص 256 شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر، نویسنده و لطیفه‌پرداز ایرانی قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود[۲] در اواخر قرن هفتم یا ...
ابراهیم بن عبید. [ اِ م ِ ن ِ ع ُ ب َ ] (اِخ ) ابن رفاعه ٔ انصاری . از صحابه ٔ رسول صلی اﷲعلیه وآله .
ابید. [ اَ] (اِ) شرار آتش . این صورت مصحف کلمه ٔ اَبیز است .
ابید. [ اَ ] (ع ص ) جاوید.- اَبَدالاَبید و اَبیدالاَبید ؛ همیشه .- || هیچگاه .
ابید. [ اَ ] (اِ) نام گیاهی است .
آبید. (اِ) شراره و سرشک آتش را گویند. در مؤیدالفضلاء بجای حرف آخر رای قرشت و در جای دیگر زای فارسی نوشته اندو بجای حرف ثالث (ب ) یاء حطی ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.