اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عدیل

نویسه گردانی: ʽDYL
عدیل . [ ع َ ] (ع ص ، اِ) مثل . مانند. همتا. همانند. (اقرب الموارد) (قطرالمحیط). ج ، عُدَلا. || هم کجاوه . (از اقرب الموارد). دو کس که هر دو جانب یک کجاوه نشینند هر یکی مر دیگری را عدیل باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). || برابر در قدر و مرتبت . (غیاث اللغات ). || هم شأن . هم رتبه . رقیب :
خرد و جهل کی شوند عدیل
برز را نیست آشنا ردّاس .

ناصرخسرو.


بارت ز خرد باید و طاعت به سوی آنک
او را نه عدیل است و نه فرزند و نه یار است .

ناصرخسرو.


تا دهک راه سخت شوریده ست
جفت عقل تو و عدیل هنر.

مسعودسعد.


|| هم وزن . عدیلک هو الذی یعادلک فی الوزن والقدر. (قطرالمحیط). هم سنگ . ج ، عُدلاء. || همسر. (منتهی الارب ) :
نیم روز اندر بهشت آدم عدیل ملک بود
هفتصد سال از جگر خون راند، بر سنگ و گیا.

سنایی .


|| شوهران دو خواهر.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
عدیل .[ ع ُ دَ ] (اِخ ) ابن فرج . شاعر است . (منتهی الارب ).
بی عدیل . [ ع َ ] (ص مرکب ) (از: بی + عدیل ) بی نظیر. بی مانند. (آنندراج ). بی همتا. بی مثل . بی مانند. (ناظم الاطباء). بی جفت . (یادداشت مؤلف )....
ادیل . [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ قضات رومی که مأمور تفتیش ابنیه و مراقبت بازیهای عمومی و مدیریت اعیاد و ارزاق و بطور کلی شرطه و احتساب ر...
ادیل . [ اَ ] (اِخ ) (رود...) رود ولگا. (ایران باستان ص 149).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.