اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عرار

نویسه گردانی: ʽRʼR
عرار. [ ع َ ] (ع اِ) هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. (منتهی الارب ). || زنان که همواره پسر زایند. || گیاه خوشبوی یا آن بهار دشتی است زردرنگ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سختی . || بلندی . || مهتری . || اصل چیزی . || زشتی خوی . || قصاص . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر چیزی که در ازای چیزی کشته شود. || قتل کشنده . (ناظم الاطباء). || قود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِخ ) رودباری است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ع ص ) بچه ای که زود شیر ترک کند. (منتهی الارب ). || (اِ) گلی است که آن را گل گاوچشم و بابونه ٔ گاو گویند و به عربی عین البقر و به یونانی قربانیون خوانند. (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ارار. [ اَرْ را ] (اِخ ) بقول حازمی از نواحی حلب است و یاقوت گوید من بدان وثوق ندارم . (معجم البلدان ).
ارار. [ اِ ] (اِخ ) ۞ سباستین . سازنده ٔ آلات موسیقی از مردم فرانسه . متولد در استراسبورگ و مؤسس کارخانه ٔ مهم ّ پیانوسازی (1752 - 1831م .).
عَرعَر یا آیلان (Ailanthus altissima) از خانواده (Simaroubaceae) می‌باشد.در گویش گیلکی به آن کول(کهل kol)دار گویند. نام«عرعر»، که در متون فارسی آمد...
ارأر. [ اَ ءَ ] (ع صوت ) کلمه ایست که گوسپندان را بدان خوانند. (منتهی الارب ).
عرعر بری . [ ع َ ع َ رِ ب َرْ ری ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسم کوچک شربین است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
عرعر تلخ . [ ع َ ع َ رِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ عرعرها به ارتفاع بیست تا بیست و پنج متر که پوست تنه اش مایل به ...
عرعر کردن . [ ع َ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز برآوردن خر. بانگ کردن درازگوش . || آواز خر دادن . ادا کردن صوت خر را. نهیق . غان غان . رجوع به...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.