عرة
نویسه گردانی:
ʽR
عرة. [ ع ُرْ رَ ] (ع مص ) سرگین انداختن . (از منتهی الارب ). ریدن مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). پیخال افکندن مرغ . فضله انداختن مرغ .
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
عرة. [ ع َرْ رَ ] (ع مص ) رسانیدن کسی را مکروهی . (از منتهی الارب ). عَرّ. رجوع به عر شود.
عرة. [ع َرْ رَ ] (ع اِ) سختی حرب و کارزار. (منتهی الارب ).شدت و سختی در جنگ . (از اقرب الموارد). || خوی زشت . (منتهی الارب ). اخلاق قبیح و...
عرة. [ ع ُرْ رَ ] (ع اِ) گر. جرب . (منتهی الارب ). جرب . (اقرب الموارد). || پشک و سرگین گوسفند. (منتهی الارب ). پشکل و سرگین . (از اقرب الموا...
عره . [ ] (اِخ ) شهرکی است به شام از فلسطین بر حد میان شام و مصر. (حدود العالم ).
عارة. [ رَ ] (ع اِ) چیز عاریتی . (منتهی الارب ). رجوع به عاریت شود.
اَرّه یکی از ابزار هائی است که در درودگری و بسیاری از پیشهها و رشتههای فنی و صنعتی کاربرد دارد.
اره دستی دارای یک دسته معمولاً چوبی و یک تیغه لبهت...
آره . [ رَ / رِ ] (اِ) نوعی از لکنت و آن بحرف «راء» گشتن زبان باشد.
آره . [ رَ / رِ ] (اِ) حفره ای که دندان در آن جای دارد ۞ : بادام چشمکانت رخنه شود موسه (کذا)وآن سی ّودو گهرها هم بگسلد ز آره .خسروی .
آره . [ رَ ] (اِخ ) نام دماغه ای در آخرین نقطه ٔ جنوبی جزیرةالعرب و آن را رأس آره نیز گویند و آن به 25 هزارگزی مشرق باب المندب است .
آره . [ رَ ] (اِخ ) نام وادئی به اندلس و آن را یاره نیز نامند. || نام دو جای دیگر به اندلس . || نام شهری به بحرین . || نام کوهی بح...