اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

عفن

نویسه گردانی: ʽFN
عفن . [ ع َ ف ِ ] (ع ص ) گوشت بر گردیده بوی و مزه و پوسیده . هرچیز پوسیده و تباه شده از آب که ریزه ریزه جدا گردد. (منتهی الارب ). ریسمان پوسیده از آب . (از اقرب الموارد). گنده و بدبو. (غیاث اللغات ). گندیده . متعفن . منتن . بوی ناک : جهت شمال آن بسته است از این جهت بیمارناک و عفن است [ شاپور ] . (فارسنامه ٔ بلخی ص 142). شرابی که آفتاب پرورده باشد... خون را بزودی عفن گرداند. (نوروزنامه ). اگر اندر تن رطوبتها وخلطها فزونی باشد آن را عفن کند یعنی پوسیده کند و پوسیدن خلط آن باشد که گنده و تباه گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). خون اندر مفاصل او [ هر که را علت جذام پدید آید ] بفسرد و عفن گردد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
این عالمی است جافی و ز جیفه موج زن
صحرای جان طلب که عفن شد هوای خاک .

خاقانی .


این هوا با روح آمد مقترن
چون قضا آید وبا گشت و عفن

مولوی .


الاشق ؛ صمغة تأکل لحم العفن . (ابن البیطار).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
عفن . [ ع َ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردانیدن مزه و رنگ گوشت را. (از منتهی الارب ). تغییردادن بوی...
عفن . [ ع َ ف َ ] (ع مص ) پوسیده شدن هر چیزی و تباه گردیدن چندانکه ریزه ریزه برآید وقت گرفتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). پوسیده ...
افن . [ اَ ف َ ] (ع مص ) ضعیف رای و سست عقل شدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || کم شدن شیر ناقه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطبا...
افن . [ اَ ] (ع مص ) دوشیدن ناقه بغیر وقت . (آنندراج ). در غیر وقت ناقه را دوشیدن . (از اقرب الموارد). دوشیدن ناقه باوقت و بی وقت و آن مفسد...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.